چانه زنی پیامبر با خداوند بر سر تعداد رکعات نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

در پستهای قبلی اشاره ای کوتاه به این مطلب داشتم که علمای فن حدیث پاره ای از روایات را اسرائیلیات می دانند این روایات عمدتا از طریق یهودیان بعدا مسلمان شده جعل و وارد دین گردیده و برخی از آنها ریشه در کتب آسمانی تحریف شده یهودیت (تورات) و در موارد معدودی انجیل دارد. هرچند قریب به اتفاق این روایات از طریق یهودیان مسلمان نما وارد کتب و منابع حدیثی اهل سنت شده ولی متاسفانه تعداد اندکی نیز به کتب شیعیان راه یافته که مثل لکه ای که در پارچه تمیز و سفید زود مشخص می شود از سیاق حدیث و مخالفت آن با قرآن و سنت و احادیث پیامبر و اهل بیت بعضا به سادگی قابل تشخیص هستند. 

یک نمونه از اسرائیلیات را با عنوان ثوبی حجر و با موضوع کشف عورت حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام که متاسفانه وارد منابع سنی و شیعه شده بود را در یکی از پستهای قبلی بررسی کردیم. در این پست نیز به روایتی می پردازیم که نشان می دهد پیامبر بزرگوار اسلام (ص) بجای اطاعت بی چون و چرا از دستور صریح خداوند نعوذ بالله به چانه زنی می پردازد و حرف خود را بر کرسی می نشاند.


روایت چانه زنی و تخفیف :

 در شب معراج پس از آنکه 50 نماز بر پیامبر(ص) واجب شد، پیغمبر(ص) در مسیر بازگشت از کنار موسى(ع) گذشتند و موسی از ایشان پرسید: چند نماز بر امتت واجب شد؟ گفتند: 50 نماز، موسى گفت: به سوى خداوند بازگرد و از او بخواه که به امت تو تخفیف دهد، حضرت رسول رفت و پس از بازگشت به موسى برخورد، وى گفت: چند نماز بر امتت واجب شد؟ فرمود: فلان مقدار، موسى گفت: امت تو ضعیف‌ترین امت‌هاست به سوى خدا بازگرد و از او بخواه که به امتت تخفیف دهد، زیرا من در میان بنى اسرائیل بودم، آنان جز به کمتر از این مقدار قدرتى نداشتند، پس از آن پیامبر(ص) از خداوند درخواست تخفیف کرد تا آنکه 5 نماز به شکل فعلی مقرر شد.

نتایجی که می توان از روایت جعلی فوق گرفت:

1- خداوند متعال نه از روی حکمت بلکه بطور تصادفی عددی را به عنوان تعداد رکعات نماز تعیین می کند.که اتفاقا بنا برتشخیص یکی از پیامبران خارج از توان انسان بوده است ( مغایر با آیه لایکلف الله نفسا الا وسعها)

2- پیامبر اسلام قدرت تشخیص اینکه این تعداد رکعات برای مسلمانان قابل اجراست یا نه را ندارد .

3- ما مسلمانان مدیون حضرت موسی (ع) (پیامبر یهودیان) هستیم که چندبار به نفع مسلمانان پیامبر را ارشاد و عازم صحنه چانه زنی با خدا می کند.( با توجه به علقه قلبی سازندگان یهودی اینگونه اسرائیلیات ، در برخی از آنها سیرماجرا به نوعی پیش میرود که مسلمانان مدیون یهودیان می شوند)

4- طبق این روایت مسلمانان ضعیف ترین انسانهای جهان هستند.علی رغم آیه شریفه  انتم الاعلون ان کنتم مومنون ( ای مسلمانان اگر ایمان داشته باشد برترین امت ها هستید)

5- پیامبر بزرگوار اسلام بجای اینکه در برابر فرمان خدا تسلیم محض باشد به توصیه یک پیامبر اولوالعزم دیگر که او نیز باید به حکم الهی احترام بگذارد و دربرابر آن تسلیم باشد در برابر حکم صریح الهی موضع گرفته و در چند نوبت با خدا چانه زنی می کند تا حکمش را تغییر دهد . علی رغم آیات شریفه متعددی که وظیفه رسول الله را تنها ابلاغ آیات و احکام الهی می داند و لاغیر .  (ما على الرسول الا البلاغ  (مائده /99))

6- برخی از پیامبران ، مصلحت بشر و توان انسان را در اجرای احکام الهی از خود خداوند بهتر می دانند ( مخصوصا حضرت موسی ع که هم از خداوند و هم از پیامبر بیشتر می داند)


رواج این روایت مشکوک در کتب روایی سنی و شیعه:

این روایت مشکوک در اصل متعلق به منابع اهل سنت است در شیعه نیز روایات وساطت حضرت موسی در کتب اربعه نیامده ، ولی صدوق در امالی و مجالس خود و قاضی نعمان مغربی در دعائم الاسلام و علی بن ابراهیم در تفسیر خود آن را آورده و دیگران از این مصادر گرفته اند. (علامه شهید مطهری نیز این روایت را جزو اسرائیلیات می داند.)

نکته مهم اینکه منبع انتشار حدیث جعلی ثوبی حجر نیز امالی صدوق و تفسیر علی ابن ابراهیم قمی بود. و نکته مهمتر اینکه ما برخلاف اهل سنت که صحت کتب خود را معادل قرآن و دور از تحریف و جعل می دانند تعصبی به کتابهای خود و حتی علمای بزرگ خود مانند شیخ کلینی و مجلسی و شیخ صدوق و ... نداریم و آنها را انسانهایی می دانیم ممکن الخطا که امکان دارد احادیث جعلی را نیز سهوا در کتب خود آورده باشند و وظیفه ما ارائه احادیث آنها به منابع چهارگانه قرآن ، سنت ، عقل و اجماع و نپذیرفن آنها در صورت مغایرت جدی با این منابع است. 


روایت افزایش تعداد رکعات:

در مقابل روایت قبلی که اصل نماز را 50 رکعت می داند که با چانه زنی پیامبر به 17 رکعت کاهش یافته روایت دیگری نیز مشهور است که تعداد رکعات نماز را از 5 رکعت شروع و در 17 رکعت ختم می کند:

اصل نماز یک رکعت است چون اصل عدد، یک می ‏باشد لذا هر گاه نماز را از یک رکعت کمتر بیاورند عمل آورده شده نماز نیست بارى حقّ عزّ و جلّ می ‏دانست یک رکعتى که کمتر از آن اصلا نماز نیست را بندگان کاملا و تماما نیاورده بلکه ناقص اداء می‏نمایند لذا یک رکعت دیگر را با آن مقرون ساخت تا با رکعت دوّم نقص رکعت اوّل جبران شود و بدین ترتیب اصل نماز دو رکعت تعیین گردید.

سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله که میدانستند بندگان این دو رکعت را با تمام آنچه مورد امر است و کاملا و تماما نخواهند آورد از این رو به هر کدام از نماز ظهر و عصر و عشاء دو رکعت ضمیمه کردند تا بدین وسیله نقص دو رکعت اوّل و دوّم جبران گردد و نیز حضرت می ‏دانستند که در وقت نماز مغرب غالبا مردم از خواندن نماز منصرف و به کارهایى از قبیل افطار و تناول غذا و وضوء و آماده نمودن مقدّمات استراحت در شب هستند لذا یک رکعت بیشتر به آن اضافه نکردند تا بدین وسیله نماز مغرب بر آنها سبک و خفیف باشد و نیز وجه دیگر براى اضافه شدن یک رکعت به نماز مغرب آن است که بدین وسیله رکعات نماز در روز و شب عدد فرد می ‏گردد و امّا نماز صبح به حال خود واگذارده شده و چیزى به آن اضافه نگردیده زیرا اشتغال در وقت این نماز بیشتر از اوقات دیگر بوده و دنبال نیازمندیها رفتن وسیع‏تر نسبت به ازمنه دیگر می ‏باشد.و جهت دیگر آن که قلوب و دلها در وقت نماز صبح از فکر و اندیشه خالی ‏تر است نسبت به اوقات دیگر زیرا در شب معاملات مردم کمتر و داد و ستد قلیل و ضعیف‏تر می ‏باشد لذا انسان در وقت اقبالش به نماز بیش از اوقات دیگر است.

علل الشرائع، ج‏1، ص: 261

خلاصه این روایت به زبان عامیانه این است که :

خداوند اول 5 تا نماز یک رکعتی واجب کرد. بعد دید که با یک رکعت حق نماز ادا نمی شود لذا یک رکعت دیگر اضافه کرد و به پبامبر ابلاغ کرد.

پیامبر دید با دو رکعت حق نماز ادا نمی شود به برخی از نماز ها یک و به برخی دو رکعت اضافه کردند و به بعضیها هم دست نزدند و پس از تغییرات لازمه به مسلمانان ابلاغ کردند.


بنده از صحت و سقم و اسناد این روایت هیچ اطلاعی ندارم و در موقعیتی نیستم که آن را صریحا رد یا تایید کنم ولی این مطلب که پیامبر بر خلاف دستور خداوند مبنی بر 5 نماز دو رکعتی مصلحت سنجی کرده و از طرف خود نیز رکعاتی به نماز افزوده اند را با شناختی که از خداوند متعال دارم ( که آگاه ترین فرد به مصلحت بشر است ) و شناختی که از پیامبر بزرگوار اسلام دارم ( که مطیع بی چون و چرای دستور خداوند بود و احکام الهی را بی کم و کاست به جهانیان ابلاغ می فرمود) و شناختی که از قرآن مجید دارم ( که می فرماید اگر او (پیامبر) سخنی دروغ بر ما می‏بست ما او را با قدرت می‏گرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می‏کردیم، (آیات 44 تا 46 سوره حاقه)) سازگار نمی دانم.

و الله اعلم