نام زیبای خدای من الله است نه ا...

بسم الله الرحمن الرحیم

هو الله الخالق الباری ء المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السموات والارض و هو العزیز الحکیم

( آیه 28 سوره حشر)

 خداوند متعال اسامی متعددی دارد که بیش از  200 تا از آنها در قرآن ذکر شده و طبق برخی روایات 99 مورد از این اسمها را الاسماء الحسنی می گویند. در دعای شریف جوشن کبیر نیز مجموعه ای از هزار فقره از اسامی خداوند ذکر شده است. اما اگر با دقت به این اسامی بنگریم متوجه می شویم که تمام آنها صفات خداوند هستند و هرکدام به یکی از صفات خداوند متعال اشاره دارند و در بین آنها تنها نامی که خداوند به عنوان اسم خاص خود برگزیده است نام زیبای الله است. به قول یکی از بزرگان وقتی می گوییم گل رز یا گل لاله و یا گل خوشبو  به نوع خاصی از گل و یا صفت خاصی از گل اشاره کرده ایم اما وقتی تنها کلمه گل را ذکر می کنیم شامل تمام گل ها و تمام صفات گلها می شود. نام زیبای الله نیز چنین است مثلا وقتی می گوییم الرحمن فقط به صفت رحمانیت خداوند اشاره کرده ایم اما وقتی کلمه الله را می گوییم هزاران صفت خداوند بی همتا را در یک کلمه خلاصه کرده ایم.

با این مقدمه می خواهم بحث خود را اینگونه مطرح کنم که در سالها یا دهه های اخیر عده ای پیدا شدند که از روی دلسوزی گفتند با توجه به این که لمس نام مبارک خداوند بدون وضو گناه دارد در جاهایی که امکان دارد این کلمه مورد لمس قرار گیرد یا زیر دست و پا بیفتد (مانند کاغذ ، روزنامه، اطلاعیه هاو آگهی ها و امثال آن) به جای نوشتن نام الله ازکلمه ا... استفاده کنیم که هم منظور خود را برسانیم و هم با لمس آن گناهی متوجه نویسنده و لمس کننده نباشد.

اگرچه این نیت خداپسندانه و دلسوزانه بود اما افراط در این کار ، وضع را به جایی رساند که یک عده فکر کردند انگار نام خداوند همین ا... است و باید همه جا اینگونه نوشت. در حالی که غافل بودند که هر سخن جایی و هرنکته مکانی دارد. در این مورد نیز باید گفت همانگونه که در جایی که بیم لمس و هتک حرمت نام خداوند است و اگر نام الله را کامل بنویسیم شاید در این بی حرمتی شریک باشیم ، برعکس آن نیز صادق است و در جایی که چنین خوفی وجود ندارد باید با افتخار کلمه الله را به صورت کامل بنویسیم و در نوشتن این نام مبارک تنبلی یا کج فهمی نکنیم و از بردن نام محبوب پروردگارمان شرم نکنیم.

متاسفانه این نکته مورد غفلت واقع شده و امروزه در بسیاری از جاهایی که نام الله لازم است نوشته شودبا نوشتن  کلمه ناقص « ا...» به این نام زیبا بی حرمتی, می شود. از جمله در تابلوهای سر در برخی اماکن ،مانند ادارات و مدارس و  ...   این کلمه بصورت ناقص ( ا...) نوشته می شود ( انگاراحتمال می دهند کسی نردبان بگذارد و بالا برود و تابلوی سر در را لمس کند و مرتکب گناه شود.) و یا تیتراژ برنامه های تلویزیونی و یا کلا هر برنامه ای که نام خداوند در آن نوشته شده است (نگاهی بیندازید به تیتراژ انتهایی سریال معمای شاه و دهها فیلم و سریال دیگر)   در حالی که طبق فتوای مراجع بزرگوار لمس نام خداوند از تلویزیون و موبایل و امثال آن در حکم لمس از روی کاغذ نبوده و حرام نیست.

به هر حال این امر اگر چه سهوا اتفاق می افتد اما نوعی کج اندیشی و بی احترامی به نام زیبای الله می تواند محسوب شود و لازم است دقت لازم در این خصوص  اعمال شود.

نکته جالب دیگر این که همان کسانی که نگران لمس نام خداوند در تابلو ها و برنامه های تلویزیونی و صفحات اینترنتی و ... هستند در برابر انتشار فله ای پوسترهای شامل پرچم ایران که 23 بار کلمه الله در آن نوشته شده است و حتی کاغذهای دیگر شامل آیات قرآن و اسماء مقدسه الله و ... در راه پیمایی های گسترده مانند 22 بهمن و  روز قدس که در آنها این اسامی مقدسه نه تنها مورد لمس دست بلکه پایمال تظاهر کنندگان می شود کاملا بی تفاوتند.

و نکته جالب تر این که اگر مراسم های مذکور سالی دو یا سه بار روی می دهند مهرهای نماز را که روزانه مورد لمس دست و یا پایمال اهل خانه ها یا مساجد مخصوصا کودکان قرار می گیرند در بیشتر موارد شامل نام مبارک الله یا اهل بیت می باشند و کسی اعتراضی به این بی حرمتی نمی کند.


تأملی در قضیه ردالشمس

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه :
اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله الاطهار واسطه فیض الهی و نمونه انسانهای کامل و الگوی تعریف شده توسط خداوند متعال برای کلیه انسانها هستند لذا هیچ مسلمان معتقدی نمی تواند منکر فضائل والای اهل بیت باشد. علمای اسلام اعم از شیعه و سنی روایات متعددی از فضایل و کرامات اهل بیت نقل کرده اند که بیانگر مقام والای اهل بیت عصمت و طهارت است.
با این وجود گاهی تناقضات موجود در تعداد معدودی از این روایات ، با قرآن یا اصول عقلی و دینی بگونه ای غیرقابل توجیه است که راه را برای پذیرش آن سخت می کند. به عنوان مثال در برخی روایات فضیلتی به یکی از اولیا الله نسبت داده می شود اما در ازای این انتساب بجای اثبات فضیلت و یا در کنار انتساب فضیلت، نعوذبالله معصیتی یا عملی خلاف عقل و علم یا دین به آنها نسبت داده می شود. به عنوان نمونه می توان به بحث لخت مادرزاد شدن یکی از پیامبران اولوالعزم در برابر مردم ( نعوذبالله ) اشاره کرد . در این مساله راوی به خیال خود می خواهد اثبات کند که خداوند حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام را دوست داشت و حاضر نبود باور یاوه مردم در اذهان آنها باقی بماند لذا پیامبر خود را لخت مادرزاد میان جماعت فرستاد تا آبروی او را حفظ کند و از شایعات مبنی بر ایراد جسمی تبرئه کند. راوی این روایت جعلی در صدد اثبات فضیلتی مانند تبرئه حضرت موسی از شایعات توسط خداوند است در حالی که خواسته یا ناخواسته رذیلتی مانند لخت شدن در بین جماعت به آن وجود معصوم نسبت داده می شود.
مساله ردالشمس نیز به نظر می رسد یکی از این گونه مسائل باشد که می خواهد فضیلتی مانند اهمیت فوق العاده امیرالمومنین علیه السلام برای عالم را اثبات کند اما به قیمت شبهات بزرگی که این فضیلت را کمرنگ کرده و گاهی حتی نعوذبالله مایه طعن و نسبت گناه به آن بزرگوار می شود.
ذیلا متن روایت و شبهات مربوط به آن را بررسی می کنیم .
*  در بخشهایی از این مقاله از کتاب نقد سندی و محتوایی روایت رد الشمس لعلی ابن ابی طالب (ع) موجود در سایت تبیان نیز بهره برده شده است.
*  با توجه به طولانی بودن مقاله حاضر می توانید نسخه Pdf آن را جهت مطالعه آفلاین دانلود بفرمایید . لینک دانلود  ادامه مطلب ...

راحت نظر ندید...

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلب مفصلی درباره یا به عبارت بهتر در نقد قضیه ردالشمس آماده کرده بودم اما این نظر که مربوط به یک سایت دیگر غیر مرتبط با این سایت و این نگارنده است نظر منو جلب کرد . نظر شما چیه؟


یه #خواهش ...
اینو پنج شیش ماه پیش عرض کرده بودم ولی خوب ظاهرا توجهی نشد یا به هر حال...
خواهش میکنم اینقدر در مورد مسائل #کلامی #فلسفی-اعتقادی و یا حتی #فقهی راحت نظر ندید...
اشتباه مُعظَم ما حزب اللهی ها اینه که تا یه مقداری تو یه زمینه ای (اندک)مطالعه ای داشته باشیم؛خودمون رو #مجتهد-مسلم و #فیلسوف شرق و غرب عالم میدونیم...
بیاید مِن بعد اینجوری نباشیم...

چانه زنی پیامبر با خداوند بر سر تعداد رکعات نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

در پستهای قبلی اشاره ای کوتاه به این مطلب داشتم که علمای فن حدیث پاره ای از روایات را اسرائیلیات می دانند این روایات عمدتا از طریق یهودیان بعدا مسلمان شده جعل و وارد دین گردیده و برخی از آنها ریشه در کتب آسمانی تحریف شده یهودیت (تورات) و در موارد معدودی انجیل دارد. هرچند قریب به اتفاق این روایات از طریق یهودیان مسلمان نما وارد کتب و منابع حدیثی اهل سنت شده ولی متاسفانه تعداد اندکی نیز به کتب شیعیان راه یافته که مثل لکه ای که در پارچه تمیز و سفید زود مشخص می شود از سیاق حدیث و مخالفت آن با قرآن و سنت و احادیث پیامبر و اهل بیت بعضا به سادگی قابل تشخیص هستند. 

یک نمونه از اسرائیلیات را با عنوان ثوبی حجر و با موضوع کشف عورت حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام که متاسفانه وارد منابع سنی و شیعه شده بود را در یکی از پستهای قبلی بررسی کردیم. در این پست نیز به روایتی می پردازیم که نشان می دهد پیامبر بزرگوار اسلام (ص) بجای اطاعت بی چون و چرا از دستور صریح خداوند نعوذ بالله به چانه زنی می پردازد و حرف خود را بر کرسی می نشاند.


روایت چانه زنی و تخفیف :

 در شب معراج پس از آنکه 50 نماز بر پیامبر(ص) واجب شد، پیغمبر(ص) در مسیر بازگشت از کنار موسى(ع) گذشتند و موسی از ایشان پرسید: چند نماز بر امتت واجب شد؟ گفتند: 50 نماز، موسى گفت: به سوى خداوند بازگرد و از او بخواه که به امت تو تخفیف دهد، حضرت رسول رفت و پس از بازگشت به موسى برخورد، وى گفت: چند نماز بر امتت واجب شد؟ فرمود: فلان مقدار، موسى گفت: امت تو ضعیف‌ترین امت‌هاست به سوى خدا بازگرد و از او بخواه که به امتت تخفیف دهد، زیرا من در میان بنى اسرائیل بودم، آنان جز به کمتر از این مقدار قدرتى نداشتند، پس از آن پیامبر(ص) از خداوند درخواست تخفیف کرد تا آنکه 5 نماز به شکل فعلی مقرر شد.

نتایجی که می توان از روایت جعلی فوق گرفت:

1- خداوند متعال نه از روی حکمت بلکه بطور تصادفی عددی را به عنوان تعداد رکعات نماز تعیین می کند.که اتفاقا بنا برتشخیص یکی از پیامبران خارج از توان انسان بوده است ( مغایر با آیه لایکلف الله نفسا الا وسعها)

2- پیامبر اسلام قدرت تشخیص اینکه این تعداد رکعات برای مسلمانان قابل اجراست یا نه را ندارد .

3- ما مسلمانان مدیون حضرت موسی (ع) (پیامبر یهودیان) هستیم که چندبار به نفع مسلمانان پیامبر را ارشاد و عازم صحنه چانه زنی با خدا می کند.( با توجه به علقه قلبی سازندگان یهودی اینگونه اسرائیلیات ، در برخی از آنها سیرماجرا به نوعی پیش میرود که مسلمانان مدیون یهودیان می شوند)

4- طبق این روایت مسلمانان ضعیف ترین انسانهای جهان هستند.علی رغم آیه شریفه  انتم الاعلون ان کنتم مومنون ( ای مسلمانان اگر ایمان داشته باشد برترین امت ها هستید)

5- پیامبر بزرگوار اسلام بجای اینکه در برابر فرمان خدا تسلیم محض باشد به توصیه یک پیامبر اولوالعزم دیگر که او نیز باید به حکم الهی احترام بگذارد و دربرابر آن تسلیم باشد در برابر حکم صریح الهی موضع گرفته و در چند نوبت با خدا چانه زنی می کند تا حکمش را تغییر دهد . علی رغم آیات شریفه متعددی که وظیفه رسول الله را تنها ابلاغ آیات و احکام الهی می داند و لاغیر .  (ما على الرسول الا البلاغ  (مائده /99))

6- برخی از پیامبران ، مصلحت بشر و توان انسان را در اجرای احکام الهی از خود خداوند بهتر می دانند ( مخصوصا حضرت موسی ع که هم از خداوند و هم از پیامبر بیشتر می داند)


رواج این روایت مشکوک در کتب روایی سنی و شیعه:

این روایت مشکوک در اصل متعلق به منابع اهل سنت است در شیعه نیز روایات وساطت حضرت موسی در کتب اربعه نیامده ، ولی صدوق در امالی و مجالس خود و قاضی نعمان مغربی در دعائم الاسلام و علی بن ابراهیم در تفسیر خود آن را آورده و دیگران از این مصادر گرفته اند. (علامه شهید مطهری نیز این روایت را جزو اسرائیلیات می داند.)

نکته مهم اینکه منبع انتشار حدیث جعلی ثوبی حجر نیز امالی صدوق و تفسیر علی ابن ابراهیم قمی بود. و نکته مهمتر اینکه ما برخلاف اهل سنت که صحت کتب خود را معادل قرآن و دور از تحریف و جعل می دانند تعصبی به کتابهای خود و حتی علمای بزرگ خود مانند شیخ کلینی و مجلسی و شیخ صدوق و ... نداریم و آنها را انسانهایی می دانیم ممکن الخطا که امکان دارد احادیث جعلی را نیز سهوا در کتب خود آورده باشند و وظیفه ما ارائه احادیث آنها به منابع چهارگانه قرآن ، سنت ، عقل و اجماع و نپذیرفن آنها در صورت مغایرت جدی با این منابع است. 


روایت افزایش تعداد رکعات:

در مقابل روایت قبلی که اصل نماز را 50 رکعت می داند که با چانه زنی پیامبر به 17 رکعت کاهش یافته روایت دیگری نیز مشهور است که تعداد رکعات نماز را از 5 رکعت شروع و در 17 رکعت ختم می کند:

اصل نماز یک رکعت است چون اصل عدد، یک می ‏باشد لذا هر گاه نماز را از یک رکعت کمتر بیاورند عمل آورده شده نماز نیست بارى حقّ عزّ و جلّ می ‏دانست یک رکعتى که کمتر از آن اصلا نماز نیست را بندگان کاملا و تماما نیاورده بلکه ناقص اداء می‏نمایند لذا یک رکعت دیگر را با آن مقرون ساخت تا با رکعت دوّم نقص رکعت اوّل جبران شود و بدین ترتیب اصل نماز دو رکعت تعیین گردید.

سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله که میدانستند بندگان این دو رکعت را با تمام آنچه مورد امر است و کاملا و تماما نخواهند آورد از این رو به هر کدام از نماز ظهر و عصر و عشاء دو رکعت ضمیمه کردند تا بدین وسیله نقص دو رکعت اوّل و دوّم جبران گردد و نیز حضرت می ‏دانستند که در وقت نماز مغرب غالبا مردم از خواندن نماز منصرف و به کارهایى از قبیل افطار و تناول غذا و وضوء و آماده نمودن مقدّمات استراحت در شب هستند لذا یک رکعت بیشتر به آن اضافه نکردند تا بدین وسیله نماز مغرب بر آنها سبک و خفیف باشد و نیز وجه دیگر براى اضافه شدن یک رکعت به نماز مغرب آن است که بدین وسیله رکعات نماز در روز و شب عدد فرد می ‏گردد و امّا نماز صبح به حال خود واگذارده شده و چیزى به آن اضافه نگردیده زیرا اشتغال در وقت این نماز بیشتر از اوقات دیگر بوده و دنبال نیازمندیها رفتن وسیع‏تر نسبت به ازمنه دیگر می ‏باشد.و جهت دیگر آن که قلوب و دلها در وقت نماز صبح از فکر و اندیشه خالی ‏تر است نسبت به اوقات دیگر زیرا در شب معاملات مردم کمتر و داد و ستد قلیل و ضعیف‏تر می ‏باشد لذا انسان در وقت اقبالش به نماز بیش از اوقات دیگر است.

علل الشرائع، ج‏1، ص: 261

خلاصه این روایت به زبان عامیانه این است که :

خداوند اول 5 تا نماز یک رکعتی واجب کرد. بعد دید که با یک رکعت حق نماز ادا نمی شود لذا یک رکعت دیگر اضافه کرد و به پبامبر ابلاغ کرد.

پیامبر دید با دو رکعت حق نماز ادا نمی شود به برخی از نماز ها یک و به برخی دو رکعت اضافه کردند و به بعضیها هم دست نزدند و پس از تغییرات لازمه به مسلمانان ابلاغ کردند.


بنده از صحت و سقم و اسناد این روایت هیچ اطلاعی ندارم و در موقعیتی نیستم که آن را صریحا رد یا تایید کنم ولی این مطلب که پیامبر بر خلاف دستور خداوند مبنی بر 5 نماز دو رکعتی مصلحت سنجی کرده و از طرف خود نیز رکعاتی به نماز افزوده اند را با شناختی که از خداوند متعال دارم ( که آگاه ترین فرد به مصلحت بشر است ) و شناختی که از پیامبر بزرگوار اسلام دارم ( که مطیع بی چون و چرای دستور خداوند بود و احکام الهی را بی کم و کاست به جهانیان ابلاغ می فرمود) و شناختی که از قرآن مجید دارم ( که می فرماید اگر او (پیامبر) سخنی دروغ بر ما می‏بست ما او را با قدرت می‏گرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می‏کردیم، (آیات 44 تا 46 سوره حاقه)) سازگار نمی دانم.

و الله اعلم 

ماجرای افک و اشتباه توامان شیعه و سنی

بسم الله الرحمن الرحیم 

« إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ * لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ * لَوْلَا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُوْلَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ * وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ * إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ * وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ * یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ * وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ


* وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» (نور 11-20)


کسانی که آن دروغ بزرگ را ساخته اند گروهی از شمایند مپندارید که شمارا در آن شری بود نه ، خیر شما در آن بود هر مردی از آنها بدان اندازه از گناه که مرتکب شده است به کیفر رسد ، و از میان آنها آن که بیشترین این بهتان را به عهده دارد به عذابی بزرگ گرفتار می آید ... 

******************************************************************

قرآن کریم به صراحت به اصل ماجرای افک یا همان تهمت بی عفتی به یکی از زنان پیامبر اشاره ای نکرده است و تنها به سرزنش مسلمانانی می پردازد که این ماجرا را ساختند یا شنیدند و باور کردند و رواج دادند . اما این که اصل ماجرا چه بود میان مفسران اختلاف هست.

الف- ماجرای افک به روایت اهل سنت : 

کلیه مفسران اهل سنت شان نزول ماجرای افک را از عایشه نقل کرده اند و این ماجرا به شرح ذیل هیچ راوی دیگری جز عایشه نداشته است :

( به نقل از ابن هشام از ابن اسحاق و با چند واسطه از عایشه ) عایشه گوید: هرگاه رسول خدا(ص)می خواست سفر کند میان زنان خود قرعه می زد و هر کدام قرعه به نامش اصابت می کرد او را همراه می برد. در غزوه «بنی مصطلق »نیز میان زنان خود قرعه زد و قرعه به نام من اصابت کرد و مرا با خود همراه برد. در سفرهای رسول خدا قرار بر این بود که هر گاه شتر برای سواری زنی که همراه بود آماده می شد، زن در میان کجاوه می نشست، آن گاه مردانی می آمدند و پایین کجاوه را می گرفتند و آن را بلند می کردند و بر پشت شتر می نهادند و ریسمانهای آن را محکم می کردند، سپس مهار شتر را می گرفتند و به راه می افتادند.

در مراجعت از غزوه «بنی مصطلق »هنگامی که رسول خدا نزدیک مدینه رسید، در منزلی فرود آمد، و پاسی از شب را در آن منزل گذراند، سپس بانگ رحیل داده شد و مردم به راه افتادند.

عایشه گوید: برای حاجتی بیرون رفته بودم، و در گردنم گردنبندی از دانه های قیمتی «ظفار»  بود، و بی آنکه توجه کنم، گردنبندم گسیخته بود و چون به اردوگاه رسیدم به فکر آن افتادم و آن را نیافتم، و مردم هم آغاز به رفتن کرده بودند. پس درپی گردنبند به همانجا که رفته بودم بازگشتم و پس از جستجو آن را یافتم. در این میان مردانی که شترم را نگهداری می کردند آمده بودند و به گمان اینکه در کجاوه نشسته ام آن را بالای شتر بسته و به راه افتاده بودند، و من هنگامی به اردوگاه بازگشتم که مردم همه رفته بودند و احدی باقی نمانده بود، پس خود را به چادر خود پیچیدم و در همانجا دراز کشیدم و یقین داشتم که وقتی مرا ندیدند در جستجوی من برخواهند گشت.

عایشه می گوید: به خدا قسم، در همان حالی که دراز کشیده بودم صفوان بن معطل سلمی که برای کاری از همراهی با لشکر باز مانده بود، بر من گذر کرد. چون مرا دید، بالای سر من ایستاد و(چون پیش از نزول آیه حجاب مرا دیده بود)مرا شناخت و گفت: انا لله و انا الیه راجعون ، همسر رسول خداست که تنها مانده است. سپس گفت: خدای تو را رحمت کند، چرا عقب مانده ای؟اما من به وی پاسخ ندادم. سپس شتری را نزدیک آورد و گفت: سوار شو و خود دورتر ایستاد. سوار شدم و آن گاه صفوان نزدیک آمد و مهار شتر را گرفت و با شتاب در جستجوی اردو به راه افتاد، اما سوگند به خدا که نه ما به مردم رسیدیم و نه آنها از نبودنم در کجاوه با خبر شدند، تا بامداد فردا که اردو در منزل دیگر پیاده شدند و ما هم به همان وضعی که داشتیم رسیدیم. دروغگویان زبان به بهتان گشودند و گفتند، آنچه گفتند و اردوی اسلام متشنج شد. اما من به خدا قسم بی خبر بودم. سپس به مدینه رسیدم و چیزی نگذشت که سخت بیمار شدم، و با آنکه رسول خدا، پدر و مادرم از بهتانی که نسبت به من گفته بودند به من چیزی نمی گفتند، اما می فهمیدم که رسول خدا نسبت به من لطف و محبت سابق را ندارد و مانند گذشته که هرگاه بیمار می شدم، بسیار تفقد و دلجویی می کرد، در این بیماری لطف و عنایتی نشان نداد و هرگاه نزد من می آید، از مادرم که مشغول پرستاری من بود می پرسید که بیمار شما چطور است؟و بیش از این احوال پرسی نمی کرد. تا آنجا که روزی گفتم: ای رسول خدا کاش مرا اذن می دادی که به خانه مادرم می رفتم، و مرا همانجا پرستاری می کرد. فرمود: مانعی ندارد. پس به خانه مادر رفتم، و از آنچه مردم گفته بودند بکلی بی خبر بودم، تا اینکه پس از متجاوز از بیست روز بهبود یافتم و شبی با ام مسطح دختر ابی رهم بن مطلب بن عبد مناف(که مادرش دختر صخر بن عامر، خاله ابی بکر بود)برای حاجتی بیرون رفتم و در بین راه پای او به چادرش گیر کرد و به زمین خورد و گفت: خدا مسطح را بدبخت کند. گفتم: به خدا قسم به مردی از مهاجرین که در بدر حضور داشته است بد گفتی. گفت: ای دختر«ابی بکر»مگر خبر نداری؟گفتم: چه خبر؟پس قصه بهتانی را که درباره من گفته بودند به من گفت: گفتم: راستی چنین حرفی بوده است؟گفت: آری به خدا قسم که چنین گفته اند.

عایشه می گوید: به خدا قسم، دیگر نتوانستم به دنبال کاری که داشتم بروم و همچنان بازگشتم و چنان می گریستم که می پنداشتم گریه جگرم را خواهد شکافت. پس به مادرم گفتم: خدا ترا بیامرزد، مردم چنین سخنانی می گویند، و توبه من هیچ نمی گویی؟گفت: دختر جان، اهمیت مده، به خدا قسم که اتفاق می افتد زنی زیبا در خانه مردی باشد که آن مرد او را دوست می دارد و اگر هووهایی هم داشته باشد آنها و دیگران درباره وی چیزهایی می گویند.

وی گوید: در اثر همین قضیه میان اسید بن حضیر اوسی و سعد بن عباده خزرجی نزاعی در گرفت و نزدیک بود فتنه ای میان اوس و خزرج پدید آید.

عایشه می گوید: رسول خدا نزد من آمد، علی بن ابی طالب و اسامة بن زید را خواست و در این باب با آن دو مشورت کرد. اسامه درباره من سخن به نیکی راند و گفت: ای رسول خدا از همسرت نه ما و نه تو جز نیکی ندیده ایم و آنچه مردم می گویند دروغ و یاوه است. اما علی(ع)گفت: ای رسول خدا زن بسیار است و شما هم می توانی زنی دیگر بگیری - تا آنجا که می گوید - رسول خدا گفت: ای عایشه تو را بشارت باد که خدا بی گناهی تو را نازل کرد، گفتم: خدا را شکر.

پس رسول خدا بیرون رفت، و برای مردم خطبه خواند، و آیات نازل شده را بر آنان تلاوت فرمود، و سپس دستور داد تا مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت، حمنه دخترجحش(خواهر زینب)را که صریحا بهتان زده بودند، حد زدند.

ایرادات این روایت :

1- نزول این آیات به عقیده کلیه مفسرین و مورخین در سال نهم هجری بود در حالیکه غزوه بنی المصطلق در سال ششم هجری به وقوع پیوسته است.

2-  بجز عایشه هیچ یک از مسلمانان صدر اسلام به این ماجرا کوچکترین اشاره ای نکرده اند به عبارت دیگر این روایت به قول علمای رجال مرسل ( تک راوی ) است و بنابراین قابل اعتماد نیست. 

3- جملات آغازین این روایت تهمت و توهینی بزرگ به پیامبر است که می تواند دست آویز خطرناکی برای دشمنان اسلام باشد. به این معنا که نعوذ بالله پیامبر چنان اسیر شهوات خود بود که در سفرهای جنگی که مردان مسلمان از جان و مال و هستی خود مایه گذاشته و برای حفظ دین اسلام می جنگیدند نمی توانست از معاشرت با همسر خود پرهیز کند و حتما باید یکی از زنان خود را به قید قرعه به همراه خود می برد. این مفهوم ناپسند و این جسارت بزرگ به ساحت عظیم نبوی جز این روایت مخدوش در هیچ کتابی و سندی و تاریخی ذکر نشده است. 

4- پیامبری که به قول خداوند متعال دارای چنان خلق عظیمی بوده که اسوه حسنه ای برای مسلمانان معرفی شده در این روایت فردی است که تحت تاثیر شایعه بی اساس قرار گرفته و به جای حسن ظن و بررسی منطقی ماجرا یک ماه با همسر خود سخن نمی گوید و از او می خواهد اعتراف کند و چنان این سوء ظن در او تاثیر گذاشته که بقول عایشه :اگر درخصوص بیگناهی خود راست بگویم باور نخواهی کرد و اگر به دروغ اعتراف کنم باور می کنی . 

5- پیامبر گرامی اسلام (ص) چنان در این مساله شخصی و خانوادگی بی اختیار و بی اراده شده که برای کسب تکلیف در خصوص طلاق یا نگه داشتن عایشه با حضرت علی (ع) و اسامه بن زید مشورت می کند. عایشه در این روایت از آب گل آلود ماهی می گیرد و در وسط این روایت جعلی حضرت علی (ع) را فردی بی منطق معرفی می کند که (احتمالا از روی دشمنی با عایشه )به مجرد یک سوء ظن و شایعه بی اساس از پیامبر می خواهد عایشه را طلاق دهد.

6- متاسفانه این ماجرای جعلی نیز مانند ماجرای ثوبی حجر به برخی از تفاسیر شیعه نفوذ کرده و بعضی از مفسران شیعه نیز بدون بررسی مطلبی که ساختگی بودن آن به روشنی مشخص است ذیل این آیات نورانی سوره نور ، ماجرای جعلی عایشه را به عنوان تنها شان نزول این آیات نقل کرده اند.

ب- ماجرای افک به روایت شیعه : 

بر طبق روایت دیگری که در بسیاری منابع حدیثی شیعه مانند تفسیر قمی ذکر شده وقتی عایشه حزن و اندوه فراوان پیامبر را در موقع فوت ابراهیم فرزند رسول الله مشاهده می کند به خیال خود جهت تسلیت و تسکین اندوه پیامبر (ص) ادعا می کند که غلامی به نام جریح با ماریه رابطه نامشروع داشت و ابراهیم فرزند نامشروع جریح و ماریه است و بنابراین ناراحتی شما بی مورد است. که این سخنان مایه ناراحتی پیامبر را فراهم می کند ولی خداوند متعال با نزول آیاتی بر بی گناهی ماریه شهادت می دهد و تهمت زننده و کسانی راکه این تهمت را شنیدند و باور کردند و رواج دادند سرزنش می کند.

1- تاریخ نزول آیات مذکور با تاریخ فوت ابراهیم فرزند پیامبر مطابقت دارد و هر دو در سال نهم هجری روی داده اند.

2- با توجه به روحیات خاص عایشه که گاهی پیامبر را با بدگویی و اهانت به حضرت خدیجه و گاهی با روشهای دیگر چنان آزار می دادند که خداوند به صراحت آیاتی را درخصوص اینکه اگر او و حفصه دست از این اعمال خود برندارند پیامبر آنها را طلاق خواهد داد ( امیداست که اگر پیامبر شما را طلاق داد خدا به جای شما زنانی بهتر از شما به او بدهدکه همه با مقام تسلیم و ایمان باشند) 

صدور این ماجرا از عایشه بعید و دور از ذهن نیست. مخصوصا که روایتی از امام صادق (ع) این ماجرا را تایید و به عنوان شان نزول ماجرای افک نقل می کند.


ج- مخدوش شدن ماجرای افک به روایت شیعه در ادامه روایت:

متاسفانه در روایت شیعه از ماجرای افک در حالی که که کلیت ماجرا از نظر سندی و تاریخی و شخصیت شناسی کاملا معقول و منطقی ذکر شده است ادامه ماجرا به نحوی روایت شده که نه تنها منطق این روایت را زیر سوال می برد بلکه خود اهانتی بزرگتر از اهانت روایت عایشه به ساحت پیامبر (ص) روا می دارد. طوری که انسان روایت مجعول عایشه را با تمام دروغها و اهانتهایش به این روایت شیعه ترجیح می دهد:

 علی بن ابراهیم قمی با سلسله سندش از امام صادق(ع) روایت کرد  چون ابراهیم فرزند پیامبر(ص) وفات کرد، پیامبر(ص) را حزنی شدید در برگرفت، عایشه گفت: «چرا بر این کودک می­گریی؟ او که فرزندت نبود، او فرزند خادمش جریح بود.» پیامبر(ص) از این گفته عایشه به شدت عصبانی ­شد و علی(ع) را فرا ­خواندند و امر به قتل جریح دادند؛ علی(ع) به مشربه ام­ابراهیم رفت، جریح قبطی در حیاط بود، علی(ع) در زد، جریح پیش آمد تا در را باز کند، پس چون علی(ع) را با صورت برافروخته دید به عقب برگشت و فرار کرد، علی(ع) در را شکست و وارد شد و او را تعقیب کرد، او از ترس بر بالای درخت نخلی رفت، علی(ع) نیز به دنبالش رفت پس چون جریح بر بالای درخت خرما رسید بادی وزید و عورتش نمایان شد و معلوم شد که او از آلت مردانگی بی­بهره است، پس علی(ع) برگشت و جریان را به رسول­خدا(ص) اطلاع داد  بدین ترتیب ماریه از این اتهام تبرئه شد.

  پس آیه نازل شد که «انّ الّذین جاءوا بالإفک عصبةٌ مّنکم لا تحسبوه شرّاً لّکم بل هو خیرٌ لّکم لکل امرئٍ مّنهم مّا أکتسب من الإثم و الّذی تولّی کبره منهم له عذابٌ عظیمٌ»

1-  بزرگترین ایرادی که به این روایت می توان گرفت این است که نعوذبالله پیامبر بزرگوار اسلام (ص) را فردی چنان بی منطق و دهن بین و عجول معرفی کرده است که به محض شنیدن یک تهمت بی اساس بدون بررسی صحت و سقم مساله و بدون محاکمه و شنیدن حرفهای متهم و متهمه به سرعت دستور قتل انسانی بیگناه را می دهد و اگر شانس با آن فرد بخت برگشته یاری نمی کرد و عورتش بر اثر باد مکشوف نمی شد جانش را بر اثر این تصمیم عجولانه و نسنجیده از دست می داد. 

سوالات مهمی در اینجا مطرح می شود مانند اینکه اگر جریح با ماریه ارتباط داشت چرا پیامبر فقط دستور قتل جریح را صادر کرد و با ماریه کاری نداشت آیا نعوذبالله پیامبر اهل پارتی بازی بود؟ چرا عایشه بخاطر تهمت زنا حد قذف نخورد مگر پیامبر نفرموده بودند که حتی اگر نزدیکترین نزدیکانم مرتکب خلاف شوند من حد الهی را بی ملاحظه درباره آنها اجرا خواهم کرد؟ اگر بر فرض باد عورت نداشته جریح را آشکار کرد آیا حضرت علی (ع) به محل عورت او خیره شد تا بود و نبودش را بفهمد و آیا حیایی که ما از امام علی ع سراغ داریم مانع نشد تا صورتش را به سمت عورت مکشوفه نگرداند؟ آیا ترس و فرار جریح فقط با دیدن چهره عصبانی امام علی ع نشانه اعتراف او به گناهی بزرگ نیست ؟ و در کل آیا این مساله نمی تواند دست آویز بزرگی برای دشمنان اسلام در تبلیغ علیه پیامبر بزرگ اسلام (ص) و امام علی ع باشد ( که بجای بررسی موضوع به همراه پیامبر (ص) سریعا جهت اجرای فرمان قتل انسان بیگناه دست بکار می شود) ؟  و چند سوال دیگر 

2- انشاالله محققین و مفسرین با دقت نظر و بررسی معقول ماجرا بتوانند روایت صحیح و معقول را از منابع حدیثی در این خصوص استخراج کنند و این روایت مخدوش را از مطالب ناشایستی که به آن نسبت داده شده بپیرایند.

ماجرای ضامن آهو بودن امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از القاب حضرت امام رضا علیه السلام ضامن آهو است . اما این که چرا این لقب به حضرت داده می شود دو نقل موجود است یکی نقل صحیح و مستند و معتبر ولی کمتر مطرح شده و دیگرینقل رایجی که عوام به آن اعتقاد دارند ولی کاملا بی اساس و بی اعتبار و غیرمستند است . ذیلا هر دو نقل را بررسی می کنیم:

1- نقل صحیح و مستند :

به نقل از فقیه بزرگ عالم تشیع شیخ صدوق در کتاب معتبر عیون اخبار الرضا ( که شیخ مجلسی نیز با تایید این نقل آن را جزو برکات الرضویه شمرده است ) 

ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی که حاکم طوس بوده روایت کرده : « در روزگار جوانی نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه متعرض زائران می شدم و لباس ها و خرجی و نامه ها و حواله هایشان را به ستیزه می ستاندم روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم، یوز هم چنان دنبال آهو می دوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد و یوز روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد هرچه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی جست و از جای خود تکان نمی خورد ولی هر وقت که آهو از جای خود دور می شود یوز هم او را دنبال می کرد اما همین که به دیوار پناه می برد یوز باز می گشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد من وارد رباط ( تعبیر جالبی از مزار امام رضا علیه السلام در آن عصر) شدم و از ابی نصر مقری (خادم مزار) پرسیدم که آهویی که هم الان وارد رباط شد کجاست؟ او گفت: ندیدمش. آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود در آمدم و پشگل های آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را ندیدم .پس با خدای تعالی پیمانه بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیایم و از آن پس هر گاه کار دشواری به من روی می آورد و گرفتاری پیدا می کردم بدین مشهد روی و پناه می آوردم... و هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد ....»

2- نقل رایج در افواه عموم : 

روزی صیادی در بیابان طوس آهویی را دنبال می کند. اتفاقاً امام رضا علیه السلام در آن نواحی تشریف فرما بودند و آهو به امام پناه می برد، امام حاضر می شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی پذیرد. در این هنگام آهو به زبان می آید و به امام عرض می کند که من دو بچه ی شیری دارم که گرسنه اند و چشم براهند و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمائید که بروم و بچگانم را شیر بدهم و برگردم و خود را تسلیم صیاد کنم. امام هم ضمانت آهو را می کند و آهو می رود و به سرعت بر می گردد ، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می بیند و وقتی می فهمد که ضامن آهو، امام علیه السلام می باشند، منقلب می شود و فوراً آهو را آزاد می‌کند و خود را به دست و پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. حضرت نیز مبلغ قابل توجهی به او می دهد و تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‌کند و صیاد را خوشدل روانه می‌سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‌داند، اجازه مرخصی می‌طلبد و به سراغ لانه و بچه های خود می‌ رود.


نکات قابل توجه :

1- این نقل هیچگونه پشتوانه سندی ندارد ولی شاید به علت اینکه با مزاج مردم سازگارتر بوده و یا مشایهت آن با معجزه ای که به پیامبر (ص) یا ائمه دیگر نسبت می دهند مورد پذیرش مردم قرار گرفته و دربین مردم رواج یافته است.

2- ماجرایی دقیقا مشابه این ماجرا برای پیامبر گرامی اسلام (ص) و برخی ائمه اطهار مانند امام صادق(ع) و امام سجاد (ع) در برخی از کتابهایی که معجزات پیامبر و ائمه را نقل کرده اند آمده است ولی  حتی این کتابها نیز از انتساب این ماجرا به امام رضا علیه السلام خودداری کرده اند.

3- متاسفانه سیمای جمهوری اسلامی ایران با صرف هزینه گزاف همین ماجرای جعلی را بدون اینکه به اسناد آن یا صحت و سقم ماجرا توجهی کند دستمایه ساخت انیمیشنی طولانی و خوش ساخت با عنوان آقای مهربان کرده است که تلفیقی است از لحظه تولد و زندگی بچه آهو و سایر حیوانات جنگل و زندگی خانوادگی صیاد ظالم و برخی وقایع تاریخی مشهد در عصر امام رضا (ع) که به نوعی ترویج یک افسانه بی اساس و عامیانه با پول بیت المال به شمار می آید.

4-و حرف آخر این که به عقیده ما فضایل و معجزات و کرامات معتبر و مستند ائمه اطهار علیهم السلام و از جمله امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بقدری فراوان هست که لازم نیست فضیلت یا معجزه ای ساختگی نیز برای ایشان جعل یا ترویج کرد.

ثوبی حجر

بسم الله الرحمن الرحیم


چند وقت پیش کتابی به دستم رسید با عنوان حق با کیست نوشته استاد ابوالفضل بهرام پور که حاوی مناظرات شیعه و فرقه های چهارگانه اهل سنت و وهابیت بود.

استاد بهرام پور در این کتاب برتری منطق شیعه را در مورد تمامی شبهاتی که وهابیت علیه شیعه مطرح می کند به خوبی نشان می دهد و مخصوصا آنجا که از صحاح سته اهل سنت ( که صحت آنها را برابر قرآن می دانند و هیچ نقدی را برآنها جائز نمی دانند) مطالبی را می آورد که از شدت بی مایگی، خود اهل سنت و حتی برخی از وهابی ها هم با تمام تعصبی که به صحت این کتابها دارند از شنیدنش احساس انزجار و شرمندگی می کنند. 

یکی از این مطالب ماجرای ثوبی حجر است که به روایت ابوهریره در کتب اهل سنت رواج یافته و توهینی بزرگ به پیامبر عظیم الشان اولوالعزم حضرت موسی (علیه و علی نبینا السلام) محسوب می شود. 

*

از آنجایی که می دانستم اسرائیلیاتی از این دست در کتب اهل سنت به وفور یافت می شوند حساسیت چندانی به خرج ندادم و از منطق برتر شیعه در نشان دادن انحرافات روایی اهل سنت لذت بردم.

تا آنکه چند روز پیش هنگام قرائت قرآن به آیه شریفه 69 سوره احزاب رسیدم:


یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا

اى کسانى که ایمان آورده‏اید مانند کسانى مباشید که موسى را [با اتهام خود] آزار دادند و خدا او را از آنچه گفتند مبرا ساخت و نزد خدا آبرومند بود.


وقتی به تفاسیر مطرح شیعه مراجعه کردم با کمال تعجب و علی رغم انتظارم در اکثر قاطع این تفاسیر ماجرای ثوبی حجر را به عنوان شان نزول یا یکی از شئون نزول این آیه شریفه مشاهده کردم. یعنی نفوذ ماجرای موهن به ساحت پیامبر اولوالعزم به مهمترین تفاسیر شیعه .


ماجرای ثوبی حجر چیست؟

( با عرض پوزش از ساحت شریف پیامبر بزرگوار اولوالعزم حضرت موسی علیه السلام )

-از ابی هریره روایت شده که رسول خدا(ص)فرمود:

 عادت‌ بنی‌اسرائیل‌ آن‌ بوده‌ است‌ که‌ در وقت‌ غسل‌ کردن‌، عریان‌ غسل‌ می‌کرده‌اند، و برخی‌ به‌ عورت‌ برخی‌ نظر می‌کرده‌اند. امَّا موسی‌ علیه السلام به‌ تنهائی‌ غسل‌ می‌نمود.

بنی‌اسرائیل‌ با خود گفتند: قسم‌ به‌ خدا که‌ علت‌ غسل‌ نکردن‌ موسی‌ با ما آن‌ است‌ که‌ او دارای‌ فَتْق‌ بیضه‌ و یا برص و پیسی می‌باشد.

ابوهریره‌ گفت‌: یک‌ بار که‌ موسی‌ رفت‌ تا غسل‌ کند لباسهایش‌ را بر روی‌ سنگی‌ نهاد. سنگ‌ لباسهای‌ وی‌ را برداشت‌ و رو به‌ فرار نهاد. موسی‌ هم‌ با سرعت‌ در پی‌ سنگ‌ می‌دوید و می‌گفت‌؛ ثَوْبِی‌ حَجَرُ! ثَوْبِی‌ حَجَرُ! «ای‌ سنگ‌ لباسم‌ را بده‌! ای‌ سنگ‌ لباسم‌ را بده‌!»

در این‌ حال‌ دویدن‌ موسی‌، بنی‌اسرائیل‌ نگاه‌ به‌ عورت‌ موسی‌ کردند و با خود گفتند: قسم‌ به‌ خدا که‌ در موسی‌ عیبی‌ وجود ندارد. در این‌ حال‌ سنگ‌ ایستاد تا اینکه‌ موسی‌ آن‌ را دید و لباسهایش‌ را گرفت‌ و شروع‌ کرد سنگ‌ را زدن‌. قسم‌ به‌ خدا که‌ اثر شش‌ یا هفت‌ ضربۀ موسی‌ بر روی‌ سنگ‌ باقی‌ بماند ،و این است معنای گفتار خدای تعالی:

یا ایها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین آذوا موسی...


استدلالاتی در رد این ماجرا:

1- آیا با حکمت خداوند متعال سازگار است که برای اینکه اتهام زشت و جاهلانه مردم را برطرف کند پیامبر با حیا و بزرگوار خود را میان قومش لخت و برهنه و مکشوف العوره کند؟ آیا حیای حضرت موسی امری ناپسند بود و خداوند می خواست او نیز مانند بی حیایان عورت خود را به نمایش مردم بگذارد؟  آیا این کار کاستن از شان و مقام حضرت موسی نیست؟ 


2- اصولا اگر واقعا بنی اسرائیل به صورت لخت غسل می کردند و به عورت همدیگر نظر می کردند باید حضرت موسی پیام خداوند را مبنی بر حرمت این کار و رعایت حیا به مردم می رساند نه اینکه خود نیز با ترفند خدا لخت مادرزاد می شد و میان مردم می رفت تا عورت او را مشاهده کنند.


3- اگر واقعا به فرض محال سنگ از طرف خدا مامور شده و برای رفع اتهام حضرت موسی ع لباس های او را با خود برده است غضب بر سنگ و تازیانه زدن آن از سوی حضرت موسی کار درستی است؟ آیا انسان مامور پروردگارش را که به نیت کمک به او و رفع اتهام از او اقدام کرده است تنبیه می کند؟ ( البته از اهل سنت که معتقدند حضرت موسی ع عزرائیل را که به فرمان خدا برای قبض روح حضرت موسی آمده بود چنان می زند که چشمانش پر از خون می شود و برای شکایت به محضر خدا بر می گردد ، باور کردن این افسانه چندان عجیب نیست . مساله اینجاست که چرا مفسران بزرگ شیعه به دام این روایت جعلی افتاده اند؟ )


4- هر انسان معمولی در موقعیتی قرا بگیرد که لباسهایش را مثلا سنگ یا باد یا دزد یا حیوانی ببرد چه کار می کند؟ آیا جز این است که با رعایت پوشش مثلا آنقدر در آب می ماند یا با چیزی مانند برگ و ... بدنش را می پوشاند تا لباسی به او برسانند ؟ آیا نعوذ بالله حضرت موسی به اندازه یک انسان معمولی هم نمی فهمید که باید صبر کند و لخت مادرزاد به دنبال لباسش به میان جمعیت وارد نشود؟ آیا این افسانه توهین به شعور پیامبر اولوالعزم خدا نیست؟


5- اصولا فرار سنگ از معجزاتی است که جز در مقام تحدی و مغالبه خصم واقع نمی شود همانند معجزه حرکت درخت که پیامبر بزرگوار اسلام صلوات الله علیه و آله برای مشرکان اقامه کرد. و هرگز مقام و موقعیت حضرت موسی ع در حال غسل کردن موقعیت تحدی و تعجیز نبوده است. مخصوصا معجزه ای که همراه باشد با رسوایی و آبروریزی پیامبر بزرگوار اولوالعزم و آشکار شدن عورتش برای عموم مردم به طوری که هرکس او را در این وضع ببیند استخفاف و تحقیر و تمسخر کند.


6- اصولا اتهام ایشان در داشتن  ایرادی مانند فتق یا پیسی و امثال آن امری چندان حیاتی نیست که برای رفع آن جهت شخصی در مقام شریف و عظیم پیامبری،  هتک حرمت و کشف عورت و آبروریزی لازم باشد و از مهماتی نیست که جهت آن معجزه یا وحیی لازم باشد چون در فرض وقوع اولا جزو اسرار خصوصی فرد محسوب می شود و لزومی ندارد دیگران بدانند ثانیا درصورت لزوم اطلاع مردم ، آنها می توانستند توسط همسران آن حضرت به سلامت ایشان پی ببرند. و حتی اگر حضرت مبتلا به مرضی مانند فتق بودند چه باکی برای ایشان وجود داشت ؟ پیامبران دیگر نیز مانند شعیب و ایوب و ... علیهم السلام و حتی خیرالرسل پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله نیز مریض می شدند و گاهی بر اثر بیماری درگذشته اند.


7- از نظر سندی روایت مذکور جز از طریق ابوهریره که مشهورترین جاعل حدیث بوده است از هیچکس نقل نشده است.


شان نزول واقعی آیه را مفسرین یکی از این دو روایت می دانند:

1- حضرت موسی ع به همراه برادرش هارون ع به کوهی می روند و حضرت هارون در آن کوه فوت می کنند بنی اسرائیل حضرت موسی ع را به کشتن برادرش متهم می کنند که خداوند با زنده کردن موقتی هارون و شهادت او این اتهام را از او پاک می کند.

2- قارون برای فرار از زکات می خواهد چهره حضرت موسی را بدنام کند به همین منظور به زنی بدکاره پول می دهد تا در وسط سخنرانی حضرت موسی ع برخیزد و اتهام زنا به ایشان بدهد ولی زن تحت تاثیر معصومیت حضرت و سخنان ایشان قرار گرفته و برمی خیزد و از توطئه قارون خبر می دهد.


تفاسیری که در دام این افسانه افتاده اند:

1- تفسیر اثنی عشر : در ذیل یکی از چهار احتمال شان نزول - با شاره به برص بجای فتق


2- تفسیر احسن الحدیث : ذیل یکی از چند شان نزول - به نقل از تفسیر برهان با نسبت دادن حدیثی به امام صادق علیه السلام که بنی اسرائیل می گفتند موسی مرد نیست. بدون ذکر حکایت کامل


3- تفسیر المیزان :( با تمام ارادتی که به علامه طباطبایی دارم)  این تفسیر از اینکه خداوند مصداق آزار حضرت موسی را بیان نکرده احتمال داده که تنها  شان نزول این آیه آن بود که بنی اسرائیل تهمت می زدندکه موسی آنچه را مردان دارند ندارد و خدا هم موسی را از این تهمت تبرئه کرد. ( منظور اینکه احتمالا به خاطر شرم آور بودن این قضیه خداوند حیا کرده و نوع آزار بنی اسرائیل و نحوه رفع اتهام از حضرت موسی ع را در آیه شریفه ذکر نکرده است !)


4- تفسیر روان جاوید : در این تفسیر می خوانیم خداوند خطاب به اهل ایمان می فرماید شما مانند بنی اسرائیل نباشید که به انواع مختلف حضرت موسی را می آزردند و نسبتهای ناروا می دادند از قبیل نداشتن آلت رجولیت و عنین ( عقیم ) بودن و ابتلا به امراض جسمی داشتن چون در انظار مردم غسل نمی نمود.و خداوند با ظاهر کردن بدن آن حضرت برای مردم او را از آن عیوب زشت منزه و مبری نمود.


5- تفسیر لاهیجی :این تفسیر  به نقل از علی ابن ابراهیم به روایت از امام صادق ع نقل کرده که بنی اسرائیل برای اذیت حضرت موسی ع می گفتند که او آلت مردی ندارد و چون موسی در اماکن خلوت و دور از چشم مردم غسل می کرد عیبی مانند برص نیز به اتهام قبلی او افزودند تا اینکه روزی در حین غسل سنگ لباسهای حضرت را با خود برد و ... بقیه مطابق روایت ابوهریره . ضمنا همین تفسیر این ماجرا را به نقل از امالی صدوق نیز از امام صادق ع روایت کرده است.

نکته قابل تامل و تاسف در این تفسیر اینکه معتقد است تنزیل و تاویل این آیه طبق روایات اهل بیت به نقل از کتاب کافی اینگونه بوده است : ما کان لکم ان توذوا رسول الله فی علی و الائمه کالذین آذوا موسی فبراه الله ( اعتقاد به تحریف قرآن) 

توضیح : یکی از مهمترین منابع تفسیر لاهیجی ، تفسیر قمی منسوب به علی ابن ابراهیم است که دارای روایات ضعیف و اسرائیلیات و ...  نیز می باشد ولی با این حال مورد استناد و اعتماد بسیاری از مفسران شیعی قرار گرفته است درصورت تمایل می توانید مقاله ای با عنوان تفسیر قمی در ترازوی نقد را از اینجا دانلود کنید .( لینک دانلود)


6- تفسیرنمونه : ذیل یکی از چند شان نزول آیه شریفه می نویسد : جمعی از جهال بنی اسرائیل او را متهم به داشتن پاره ای از عیوب جسمانی مانند برص و ... می کردند زیرا او در هنگام غسل در برابر دیگران برهنه نمی شد ... بقیه مطابق روایت ابوهریره 


7- تفسیر نور :این تفسیر  نقص جسمی را به عنوان یک احتمال مطرح می کند ولی بیان می کند که شناخت موضوع تهمت در فهم آیه نقشی ندارد.


در بین 9 تفسیر مورد بررسی فقط تفاسیر جامع و هدایت کوچکترین اشاره ای به این روایت ساختگی یا مسائلی مانند نقص جسمی و جنسی و پوستی نکرده اند.

نفوذ هفت شیطان به اولین صفحه قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسائلی که بعضیها ( چه در میان مردم عادی و چه در میان ائمه جماعات ) شدیدا به آن اعتقاد دارند و خود را ملزم به رعایت آن می دانند این است که موقع قرائت سوره حمد در قرآن و نماز باید دقت کرد که کلمات « الحمد» و « لله » و شش کلمه متوالی دیگر مانند لله رب و ایاک نعبد و ... به هم نچسبند و باید با کش دادن حرف آخر کلمه اول مانع از ایجاد کلمات دُلل هرب کیو کنع کنس تعل بعل شد . زیرا کلمات مذکور نام شیطان هستند و قرائت آنها در سوره حمد باعث اشکال می شود. 

ذیلا این نظریه را بررسی می کنیم:

1- تنها منبع روایت مذکور کتاب عروه سید یزدی است و ایشان این نظریه را بدون ذکر سند و منبع و بدون اینکه رد یا تایید کنند به این شکل مطرح کرده اند که : بعضی ها می گویند کلمات مذکور کلماتی مهمل و بی معنی اند.(عروة الوثقی‌، سید محمد کاظم طباطبایی‌، کتاب صلاة‌، مسائل قرائت‌، مسئله 55.)

2- هیچ آیه یا روایتی مبنی بر اینکه شیطان یا شیاطینی به نامهای مذکور وجود دارند موجود نیست و کسی که این کلمات مهمل را به نام شیطان نامگذاری کرده است احتمالا می خواسته پیاز داغ قضیه را بیشتر کند.

3- اگر به وجود آمدن کلمات مهمل موجب ایراد در قرائت قرآن می شود چرا فقط این کلمات مهمل را در سوره حمد جدی بگیریم و به کل آیات و صفحات قرآن و سایر بخشهای نماز تعمیم ندهیم؟

4- به فرض هم که نام شیطان یا کلمات مهمل باشند وقتی نیت گوینده سخن دو کلمه مجزا از همدیگر باشد چه لزومی دارد از محل اتصال آنها کلمه دیگری را استخراج و معنی کنیم. درست مثل اینکه یکی به دیگری بگوید سلام علیکم و طرف مقابل بنشیند فکر کند که منظور از معل یا مُنعل که از اتصال این دو کلمه حاصل شده چه بود؟

5 - قاعده تجوید این است که علائم فتحه و کسره و ضمه بصورت کوتاه و حروف آ ای او بصورت کشیده تلفظ شوند. اگر بخاطر یک سخن بی مفهوم فتحه و کسره و ضمه را کشیده بخوانیم ایراد در تجوید نماز و قرآن حاصل می شود و نکته مهم این که هیچ یک از اساتید بزرگ قرآنی که به شیوه فصیح عربی قرآن را قرائت می کردند مانند « عبدالباسط و .. »به این اصل ساختگی توجه نکرده اند.

دانلود کنید : سوره حمد با صدای مرحوم استاد عبدالباسط 


به قول مجری محترم رادیو قرآن که چندی پیش دلایل ساختگی بودن این مساله را بررسی می کرد، اگر این مساله را تا بحال نشنیده بودید خوش بحالتان سعی کنید از ماهم نشنیده بگیرید. ولی اگر شنیده بودید و طبق آن عمل می کردید فراموش کنید و صحت قرائت خود را بخاطر یک مساله ساختگی خراب نکنید.

من یک میهن پرست نیستم

بسم الله الرحمن الرحیم

یاأیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثى وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقیکم 

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست 

**************************************************************

یکی از مفاهیمی که در طول قرنها چنان بر آن تاکید شده که به عنوان یک مفهوم مثبت و ضروری در اذهان بسیاری از ما ایرانیان و بلکه کل مردم دنیا نقش بسته است میهن دوستی و حب وطن است.

کار به جایی رسیده است که به مفهوم میهن دوستی اکتفا نکرده و میهن را جای خدا گذاشته و با استفاده از اصطلاح میهن پرستی ، مرتکب یک عمل شرک آمیز ( پرستش مخلوق بجای خالق )  نیز شده و به آن افتخار هم می کنیم. در ذیل ایرادات این مفهوم انحرافی را بررسی می کنیم.


1- تنها دستاویز مذهبی وطن خواهان و میهن دوستان حدیث جعلی حب الوطن من الایمان است. علمایی که سند این حدیث را بررسی کرده اند تا قبل از محی الدین ابن عربی از علمای سنی مذهب قرن 7 هجری در هیچ سندی یا کتاب حدیثی این روایت را نیافته اند. که البته بعد از  ابن عربی چند عالم سنی دیگر نیز به نقل از او این روایت را نقل کرده اند و متاسفانه از طریق آنان به کتب شیعیان نیز نفوذ کرده است.


2- مفهوم وطن دوستی این است که هرکسی باید کشور خود را یعنی محدوده جغرافیایی خاصی را دوست داشته باشد بطوری که حتی بخاطر آن جان خود را نیز فدا کند. با این تعریف مثلا مسلمانانی که در سرزمین کفری (مانند آمریکا یا انگلیس) به دنیا آمده اند باید عاشق کشور خود باشند و بخاطر آن مثلا با مسلمانان کشورهای دیگر بجنگند. و یا مثلا کسانی که در قدیم در بین اقوام منحرفی مانند قوم لوط و ثمود و عاد و ... بدنیا آمده بودند بایستی عاشقانه سرزمین منحرف خود را دوست می داشته اند. در حالیکه دیدگاه قرآن در این مورد این است که ماندن در جامعه ای که بخاطر فساد و انحراف آن بیم آن می رود که انسان گمراه شود جایز نیست و انسان باید به سرزمین سالم دیگری هجرت کند. 


3- شکل افراطی میهن پرستی و وطن دوستی ، ملی گرایی است یعنی اشخاص چنان عاشقانه به کشور  و ملت خود ارادت داشته باشند که آن را از همه چیز و همه ملل دیگر و همه مقدسات عالم برتر بدانند. جالب اینکه بیشترین ضربات و خیانتها به کشور و ملت را در طول تاریخ همین مدعیان ملی گرایی مرتکب شده اند.

 به فرموده امام خمینی (ره ) : 

ملی گرایی کفر و اسباب بدبختی مسلمانان است. و ملی گرایان لشکریان شیطان برای تفرقه انداختن بین مسلمانانند.

اهداف ما بسیار بالاتر از خیالات باطل ملی گراهاست : اینها خیالات باطل ملی گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است‚ ما می گوییم تا شرک و کفر هست‚ مبارزه هست و تا مبارزه هست‚ ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم‚ ما تصمیم داریم پرچم ((لا اله الا الله)) را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. 


4- در این باره چقدر زیبا و متین گفته است سردار بزرگ اسلام حاج احمد متوسلیان که :

 تا در اقصى نقاط جهان گوینده "لااله الا الله" هست، همان جا نیز مرز اسلامى ماست. ما این هنرنمایى‏هاى فرسوده و نقاشى‏هاى از بین رفته در طول تاریخ بر روى صفحات لجن مالى شده‏اى را که به نام مرزهاى جغرافیایى در بین ممالک اسلامى علم کرده‏اند، هرگز قبول نداریم. 


به هر حال به نظر می رسد باید یک تجدید نظر اساسی در مفهوم وطن دوستی و میهن پرستی در خودمان ایجاد کنیم و صرفا تعصب کور باعث نشود که با علاقه به یک مفهوم پوچ بنام مرز جغرافیایی یک کشور ، اولویت های اساسی مانند اعتقادات به یک مساله درجه دوم و چندم تبدیل شود 

( مثل برخی سیاستمداران احمق یا مغرض که با جعل اصطلاح مکتب ایران عملا در مقابل مکتب اسلام ایستادند و آخرت خود را به یک مفهوم پوچ و کم ارزش فروختند)

مطمئنا عمر ما در این دنیا بسیار کوتاه است و هیچ شکی نیست که نه در سوالات قبر و نه در حساب و کتاب قیامت نخواهند پرسید که از چه کشوری بودی و چقدر کشورت را دوست داشتی .


پی نوشت 

1- ما اگر ایران را دوست داریم بخاطر نظام مقدس جمهوری اسلامی حاکم بر ایران است و بس وگرنه ایران بدون اسلام ذره ای برای ما ارزش ندارد.

2- موج وسیع سرودها و تصنیفها و ترانه ها و شعرها و ... درباره وطن و ایران اخیرا به نحو غیرطبیعی فراگیر شده است. ای کاش فقط به اندازه نصف آنها آثاری درباره مفاهیم مذهبی و اخلاقی مانند اسلام و انقلاب و شهادت و ... تولید می شد.

3- نفوذ شکل افراطی میهن پرستی به ادبیات و فرهنگ ما به طوری بوده که مانند برخی نژاد پرستان برخی شعرای ما نیز مردم ایران را چنان به تصویر کشیده اند که گویی از دماغ فیل افتاده اند و هیچ قومی و مردمی برتر از ایرانیان در جهان وجود ندارد . نمونه مشهور آن مصراع « هنر نزد ایرانیان است و بس » است که چندی پیش مقام معظم رهبری دام ظله با رد اینگونه اشعار می فرمودند هنر نزد تمام مردم دنیاست نه منحصرا ایرانیان.

عزاداری یا چهارشنبه سوری ؟

بنام خدای بخشنده مهربان


با اینکه موضوع این وبلاگ بیان انحرافات اجتماعی و عقیدتی و فرهنگی است و قصد ارائه مصداق برای موضوعات وبلاگ ندارد اما موردی که اشاره خواهد شد به علت اینکه طی سالیان دراز به یک روال ثابت تبدیل شده است لازم دانسته شد اشاره ای مصداقی به آن شود. شاید با تذکر مومنین روند مذکور به مرور زمان اصلاح شوند.


این عزاداری است یا چهارشنبه سوری ؟

شب عاشورای حسینی ، توفیق اجباری یافتم که به دعوت یکی از بستگان در مراسم عزاداری روستای شیشوان شهرستان عجب شیر در آذربایجان شرقی حضور داشته باشم .

این روستا بعلت عزاداری منحصر به فردش در شب عاشورای هرسال پذیرای مهمانهای مختلف از شهرهای مختلف ایران است. 


در عزاداری مخصوص این روستا که به پولکه گردانی مشهور است ، هیچگونه علامتی از حزن و اندوه دیده نمی شود بلکه چنانچه مشهود است و در تصاویر نیز خواهید دید مردم چنان با شور و شوق آن را اجرا می کنند که گویی یک جشن بزرگ ملی مانند چهارشنبه سوری یا جشنهای شیرگردانی چین گرفته اند.


در این مراسم ده ها توپ بزگ پارچه ای به دور سیم پیچیده شده و آتش زده و در میان مردم چرخانده می شود. و بسیار اتفاق می افتد که تکه های آتش از توپ پارچه ای جدا شده و لباس و سر و صورت مردم را می سوزاند . 


هیجان این مراسم به قدری زیاد است که مردم شهرهای عجب شیر و بناب و روستاهای اطراف نیز در سالهای اخیر تصمیم گرفتند آن را اجرا کنند.


به گفته فامیل ما ، چند سال پیش نیروی انتظامی با توجه به خطرات این آئین آتش پرستانه و خطرناک تصمیم گرفت جلوی آن را در روستای شیشوان و شهر عجب شیر بگیرد. 


نمایندگان شورای روستای شیشوان با مسئولین نیروی انتظامی صحبت کردند و با یادآوری قدمت چندین ده ساله این مراسم ، آنها را از عواقب درگیر شدن با احساسات مذهبی ! مردم و ایستادن در برابر دستگاه امام حسین علیه السلام بر حذر داشتند.


اما پلیس شجاعانه به وظیفه خود عمل کرد. 


نتیجه این کار ، زخمی شدن تعدادی از مامورین نیروی انتظامی بود. نتیجه ای که پلیس را مجاب کرد تا در سالهای آینده فقط تماشاگر و تامین کننده امنیت مجریان این مراسم باشد. 


نیروی انتظامی در سالهای گذشته با تلاش فراوان موفق شد اجرای آن را در شهر عجب شیر متوقف کند. هرچند که امسال دور از چشم پلیس آن را در نقاطی از شهر اجرا کردند و خسارات خودشان را زدند.






پی نوشت :

متاسفانه خبرگزاری مهر و سایر وبسایتهایی که این مراسم را گزارش کرده اند به تحسین و تایید مراسم فوق پرداخته اند در حالیکه علاوه بر خسارات مالی و جانی ( زخمی شدن مردم) و انحراف آشکار آن از روح عزاداری سیدالشهدا (ع) ، مخالفت نیروی انتظامی و سپاه به عنوان نمایندگان نظام جمهوری اسلامی با این پدیده خطرناک و غیرمنطقی، نشانگر انحراف این مساله است.


و ان یکاد الذین کفروا

بسم الله الرحمن الرحیم


هدف  یادداشت زیر به هیچ عنوان خدای نکرده توهین و اهانت به آیات مقدس و نورانی قرآن مجید نیست بلکه رفتاری را که در برابر این آیات نورانی و مقدس در پیش گرفته ایم نقد میکند. به نظر حقیر تک تک آیات نورانی این کتاب باعظمت و آسمانی ، پاک و مقدس و مطهر هستند . هرچند طبق روایات معتبر ، فضیلت برخی سوره ها و برخی آیات نسبت به سوره ها و آیات دیگر بیشتر است .


این روزها هرجا سر بزنید و تقریبا به هر مغازه و منزلی وارد شوید یک آیه شریفه را در قالب تابلو فرش یا قاب عکس و ... می بینید . آیه شریفه :« و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین » که تقریبا همه ما آن را از بس همه جا دیده ایم حفظ  کرده ایم.



مفسرین در تفسیر آیه مذکور سه احتمال داده اند : 

1- نگاههای از روی نفرت و عصبانیت کفار به پیامبر اسلام که انگار با نگاهشان می خواهند پیامبر عظیم اسلام را نابود کنند.

2- قدرتی که در چشم برخی افراد خاص وجود داشت و با استفاده از آن قدرت مرموز می خواستند به پیامبر عظیم اسلام  ضرری برسانند.

3- و عده ای دیگر منظور از این جمله را همان مفهوم عامه چشم زدن تعبیر کرده اند. این افراد بر این اعتقادند که این دو آیه اشاره به تضاد بین حرفهای کافران را نشان میدهد به طوری که از یکسو از شنیدن آیات قران چنان شگفت زده می شوند که از تعجب نزدیک است پیامبر را چشم بزنند اما از طرف دیگر حرفهایش را تکذیب کرده و او را دیوانه می نامند.


اینکه در برابر دفاع از چشم زخم استفاده یا همراه داشتن آیه و ان یکاد اثری دارد یا نه باز روایات مختلف است:


 طبق نقل مرحوم کلینی در کتاب کافی و همچنین تفسیر روح البیان اثر ابوالفداء اسماعیل حقی و تفسیر ابن کثیر ،روایتی از پیامبر اسلام و یا امامان شیعه مبنی بر تاثیر این دعا در برابر چشم زخم در دست نمی‌باشد و تنها در روایتی آمده است که پیامبر اسلام، هنگام تعویذ حسنین علیهما السلام یا افرادی دیگر از چشم‌زخم، به اذکار دیگری غیر از این آیه توسّل می‌جستند.


به نوشته تفسیر مجمع البیان تنها کسی که اعتقاد داشت این آیه در برابر چشم زخم موثر است حسن بصری بود. ( حسن بصری فقیه مفسد و گمراه زمان امام سجاد علیه السلام است که بارها با لعن و عتاب اهل بیت علیهم السلام مواجه شده است و طبق نقل علما از پایه گذاران فرقه منحرف تصوف و از دشمنان ائمه اطهار بود) 


فارغ از اینکه این آیه در برابر چشم زخم تاثیر دارد یا نه یک بحث مهم پیش می آید و آن اینکه چرا از بین هزاران آیه شریف قرآن ، توجه بسیار افراطی و فراوان به این آیه در بین مردم به عمل می آید. انگار همه در پی چشم زخم زدن به دیگران هستند و همه خود را مسلح به یک سلاح محکم کرده اند که چشم همسایگان و دوستان و فامیل را که چشم دیدن آنها را ندارند درآورند.


معنی مستقیمی که در برابر مشاهده این توجه بیش از حد به این آیه شریفه به دست می آید این است که ای همسایه ، ای خویشاوند ، ای مهمان و ... تو می خواهی زندگی مرا چشم بزنی ولی کور خوانده ای من با این آیه مانع این کار می شوم.


در حال که گفتیم تنها برخی تفاسیر معنی چشم زخم را برای این آیه قائل شده اند و تنها یک روایت ضعیف از یک فرد نامعتبر ، این آیه را در برابر چشم زخم موثر دانسته است.


این در حالی است که سایر آیات باعظمت قرآن مجید مهجور مانده اند و کل استفاده ای که از قرآن می شود در مراسمات ختم یا سر سفره عقد و امثال اینهاست. و انگار قرآن نازل شده است که فقط در مراسمات ختم و قبرستانها برای مرده ها قرائت شود و تنها کاربرد قرآن علاوه بر برخی مراسمات، استفاده از آیه و ان یکاد آن برای دفاع در برابر اطرافیان شریر است.


و چقدر خوب می شد که آیاتی مانند آیت الکرسی - یا ان اکرمکم عندالله اتقیکم- یا الم یعلم بان الله یری - یا الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله - یا احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتننون - یا امثال این آیات زیبا و تاثیر گذار، زینت بخش در و دیوار خانه ها و مغازه ها می شد. و با توجه همه جانبه به همه آیات قرآن ( نه فقط و ان یکاد ) و عمل به آنها طوری نمی شد که فردای قیامت رسول بزرگوار اسلام  لب به شکوه باز کند و بگوید: «  یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »


پی نوشت :

یکی از دوستان لطف فرموده و به احادیثی در بحار الانوار اشاره کرده اند که تکلیف مومنین را در مقابله با چشم زخم  بیان می کند : (بحارالانوار، ج 60 ، ص 25 و 26).

الف) یاد کردن خداوند؛ از امام صادق(ع) روایت شده است: «هر کس از سیرت و صورت برادر مسلمانش خشنود شود، خدا را یاد کند؛ زیرا وقتی خداوند را به یاد آورد ضرری به برادر مؤمنش نمیرسد»،  
ب ) گفتن «تبارک اللّه‏ احسن الخالقین؛ امام صادق(ع) فرمود: «کسی که چیزی از برادرش او را متعجب ساخت این جمله را بگوید، زیرا چشم‏زخم حق است»، 
ج ) گفتن «امنتُ باللّه‏ و صلی اللّه‏ علی محمد و آله»؛ پس از آن اثر چشم‏زخمی خنثی میگردد. 
د ) قرائت سوره «ناس» و «فلق» هنگام ترس از چشم‏خوردن، (بحارالانوار، ج 92). 
ه ) نوشتن سوره‏های «حمد»، «اخلاص»، «ناس»، «فلق» و «آیة‏الکرسی» در ورقه‏ای و به همراه داشتن آن، (همان، ص 25). 
و ) قرائت سه مرتبه ذکر «ماشاءاللّه‏ لاحول ولا قوة الا باللّه‏ العلی العظیم» به هنگام ترس از چشم خوردن یا چشم زدن، (همان، ص 26). 

خود باختگی فرهنگی

بسم الله الرحمن الرحیم


خلق را تقلیدشان بر باد داد 

ای دو صد لعنت بر این تقلید باد


شاید بعضی ها شعر فوق را دلیلی بر رد مساله تقلید از مراجع عظام تقلید بدانند ولی مطمئنا منظور مولانا این نوع تقلید نیست چون تقلید از مراجع دقیقا رجوع به متخصص دینی و استفاده از علم آنها و درست مانند مراجعه بیمار به پزشک و محصل به معلم است . با توجه به حکایتی که مولانا قبل از این بیت ارائه می کند منظور شاعر تقلید کورکورانه ای است که برخی ها بدون دانستن حکم کاری فقط از روی دست دیگران یاد می گیرند و خودباختگی و بی اطلاعی خود را به راحتی به نمایش می گذارند. متاسفانه برخی از این انواع تقلیدهای کورکورانه چنان در سطح جامعه رواج یافته است که حتی بخشهای دولتی و رسمی و فرهنگی کشور را نیز در بر گرفته است. در ذیل دو نمونه را بررسی می کنیم :

*********************************************************


سوال : چرا کلمه AMBULANCE را در روی خودروهای آمبولانس بر عکس می نویسند؟


جواب : برای این که راننده های جلویی از آینه هایشان کلمه آمبولانس را درست ببینند و به محض مشاهده آن کنار بروند و راه را باز کنند.


سوال : مگر زبان رسمی کشور فارسی نیست و مگر اکثریت قریب به اتفاق رانندگان ، از خط فارسی استفاده نمی کنند و با این خط آشنایی ندارند؟ پس چه لزومی دارد که حتما کلمه انگلیسی آمبولانس برعکس نوشته شود؟ آیا کلمه فارسی آمبولانس را برعکس بنویسند سریعتر اثر نمی کند؟ و مثلا رانندگانی که با زبان انگلیسی آشنایی ندارند راحت تر متوجه نمی شوند؟


جواب : تقلید کورکورانه از خودروهای آمبولانس خارجی


 - جالب اینجاست که همانطور که در عکس هم مشاهده می کنید کلمه آمبولانس فارسی به صورت ریز و بدون در نظر گرفتن آینه خودروی روبرویی،  ولی کلمه AMBULANCE درشت و برعکس نوشته شده است. انگار در یک کشور انگلیسی زبان زندگی می کنیم. و یا انگار قرار است این آمبولانسها به یک کشور انگلیسی زبان اعزام شده و در آنجا سرویسدهی کنند.


***************************************************

سوال : اصطلاحاتی مانند , arrangement, vocal by ، fit by, singer  و امثالهم که جدیدا بسیاری از خواننده های موسیقی پاپ در بین آهنگهایشان به کرٌات استفاده می کنند به چه معناست ؟


جواب : به معنی خواننده ، تهیه کننده ، تنظیم کننده موسیقی و ... است. 


سوال : آیا خواننده ها آثارشان را برای مخاطبین فارسی زبان ایرانی نمی خوانند پس چرا معرفی آثارشان به زبان بیگانه انگلیسی انجام می گیرد؟


جواب : خودباختگی فرهنگی 


- آیا خواننده های انگلیسی زبان هم برای معرفی آثارشان از جملات فارسی استفاده می کنند؟  یا فقط ما خودمان را آن قدر عقب افتاده و امل می دانیم که برای معرفی اثری که کلیه عوامل آن از قبیل شاعر و آهنگ ساز و خواننده و مهم تر از همه مخاطب آن فارسی زبان هستند از جملات زبان بیگانه انگلیسی استفاده می کنیم؟



توطئه ای بنام جام رمضان

سالها پیش در ایام دبیرستان ، چند هفته مانده به ماه مبارک رمضان پیشنهادی به مسئولین پانسیونی که در آن درس می خواندیم دادیم که مثل بسیاری از جاهای دیگر ما نیز در ایام مبارک رمضان مسابقات ورزشی موسوم به جام رمضان داشته باشیم.

آن روز مدیر ما با قاطعیت این پیشنهاد را رد کرد و جام رمضان را توطئه ای از جانب دشمن برای تحت الشعاع قرار دادن ماه مبارک رمضان و جدا کردن جوانان از مساجد دانست.

آن روز در اوج جوانی و نوجوانی حرفهای آقای مدیر برای ما قابل قبول نبود و فکر کردیم یا از بدبینی مفرط یا از ترس اختصاص بودجه برای ورزش یا هر دلیل دیگری پیشنهاد ما را رد کرده است. 

بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان در کانون فرهنگی هنری مسجد جامع شهر کوچکمان عضو شدم. در اولین ماه رمضان پیشنهاد شرکت در جام رمضان را با مسئول کانون مطرح کردیم و موافقت شد تا تیم فوتسال ما نیز در جام رمضان شرکت کند. 

همان روزها بود که به عمق سخنان مدیر دبیرستان مان پی بردم. درست در لحظه ای که بعد از نماز جماعت مغرب و عشا امام جمعه پیر و وارسته شهرمان بالای منبر رفت حدود دو سوم جمعیت مسجد از جمله اعضای کانون فرهنگی هنری همان مسجد جهت شرکت در مسابقات فوتسال و یا تماشای مسابقات جام رمضان ، مسجد را خالی کردند. و به ورزشگاه چند هزار نفری رهسپار شدند. دقیقا در همان لحظه ها بود که معنای آیه شریفه (وإذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إلیها وترکوک قائما ) را با عمق وجود احساس می کردم و کلمات آقای مدیر در گوشم طنین انداز می شد که جام رمضان توطئه دشمن است برای جدا کردن نسل جوان از مساجد در روزهایی که هر ثانیه اش را باید غنیمت دانست .

خیلی از ما از کنار این مسائل به سادگی می گذریم و اگر کسی هم حساسیتی نسبت به این امور نشان می دهد او را متهم به توهم توطئه می کنیم ولی وقتی در همان محیط قرار می گیریم و کمی فکر می کنیم توطئه را با تمام وجودمان حس می کنیم. 

دوستی به نقل از یکی از اساتید بزرگ کشور می گفت که دشمن رساله های مراجع ما را بررسی می کند و هر جا که به کلمه مکروه یا حرام رسید دقیقا با استفاده از عوامل داخلی و رسانه ها و ترفندهای خاص سعی می کند همان مکروه یا حرام را در جامعه ما جا بیاندازد. همان استاد می گفت پیشینیان ما در تغذیه چنان حساس بودند که میزان نیاز بدن به آهن و مس را محاسبه کرده بودند و از دیگ و قابلمه مسی و ملاقه آهنی استفاده می کردند تا نیاز بدن به مس و آهن بصورت متناسب تامین شود. انگلیسی های موذی وقتی کشور ما را در استعمار خود گرفتند از اولین کارهایی که کردند این بود که ظروف مسی و آهنی را سریعا از رده خارج کردند و آلومینیوم و بعد تفلون را جایگزین کردند که خاصیت شدید سرطانزایی دارند. 

وقتی دشمن از یک دیگ و قابلمه ساده ما نمی تواند بگذرد چگونه از اقبال جوانان به مسجد بگذرد. و چگونه از اقبال عمومی مردم به مشاهد و حرمهای ائمه اطهار و امام زادگان بگذرد. 

آیا تابحال فکر کرده اید که چرا دهها پروژه بزرگ تفریحی در شهر مشهد افتتاح می شود. بگونه ای که انسان دقیقا احساس می کند که میخواهند شهر مقدس مشهد را از یک شهر زیارتی به شهر تفریحی تبدیل کنند. و حرم پاک امام رضا علیه السلام را تحت الشعاع قرار دهند.

و همان تحت الشعاع قرار دادن را سالهاست تحت عنوان جام رمضان در مورد مساجد کل کشور اجرا می کنند و چنان غافلیم که حتی بسیجی های ما و حتی اعضای کانونهای فرهنگی مساجد در این دام می افتند و کسی یادآور نمی شود که مساجد را خالی نباید کرد مخصوصا در عرفانی ترین لحظات عمر یعنی شبهای ماه مبارک رمضان و در نایاب ترین لحظات عمر یعنی دوران پاک جوانی.

***********************************************
پی نوشت:
چقدر زیبا نوشته درد و مصیبتی را که از این ورزش استحماری و جهنمی می کشیم:

هرچه می خواهد دل تنگت نگو

بسم الله الرحمن الرحیم

دید موسی یک شبانی را به راه

کو همی گفت ای خدا وای اله

توکجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم کنم شانه سرت

دستک بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت

ای فدای توهمه بزهای من

ای به یادت هی هی وهی های من

*

زین نمط بیهوده می گفت آن شبان

گفت موسی با که هستت ای فلان

گفت با آن کس که ما را آفرید

این زمین و چرخ از او آمد پدید

گفت موسی،  های خیره سرشدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژاست وچه کفراست و فشار

پنبه ای اندر دهان خود فشار

گرنبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

گفت ای موسی دهانم دوختی

وز پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد و تفت

پافتاد اندر بیابان و برفت

وحی آمد سوی موسی از خدا

بنده ی ما را ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

نی برای فصل کردن آمدی

*

من نکردم خلق تا سودی کنم

بلکه تا بربندگان جودی کنم

ما برون را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

*

در دل موسی سخن ها ریختند

دیدن و گفتن به هم آمیختند

چون که موسی این خطاب از حق شنید

در بیابان در پی چوپان دوید

عاقبت دریافت او را و بدید

گفت مژده ده که دستوری رسید

هیچ آدابی و ترتیبی مجوی

هر چه می خواهد دل تنگت بگوی


همه ما کمابیش بخشهایی از شعر معروف مولوی درباره چوپانی که با خداوند متعال به زبان عامیانه سخن می گفت و حضرت موسی بخاطر تذکر به او از سوی خداوند عتاب شد حفظیم و یا حداقل آن را بارها شنیده ایم و یا درکتب درسی مطالعه کرده ایم. در این پست به بررسی صحت پیام این شعر می پردازیم :

1-     1- بی گمان مهمترین و اصلی ترین وظیفه پیامبران آشنا کردن نوع بشر با خداوند و اصلاح نحوه ارتباط انسانها با خداوند متعال است. بنابراین وظیفه ذاتی حضرت موسی این بود که نگرش غلط فردی را که در ذهن خود خدا را مثل انسانی تصور می کرد که نیاز به آب و غذا و نوازش و استراحت دارد و نه تنها این ذهنیت اشتباه را داشت بلکه آن را بی مهابا در جامعه به زبان می آورد، اصلاح کند. و اگر غیر از این می کرد به وظیفه ذاتی خود عمل نکرده بود.

2-   2-   اگر قرار باشد هر انسانی ذهنیتهای غلط خود را داشته باشد و هیچکس حق اصلاح آن ذهنیت ها را نداشته باشد اصلا چه نیازی به ارسال پیامبران بود.با این حساب بت پرستها نیز با ذهنیت غلطی که داشتند همان خدایی را که آن چوپان در ذهن خود داشت به شکل مجسمه درآورده و می پرستیدند. و پیامبران حق نداشتند جلوی ذهنیت آنها را بگیرند.

3-    3-  بی تردید این شعر ،به نوعی  زبانحال پلورالیستهای گمراه ( مانند سروش مخالف وحی و ضد امام زمان )  است که در برابر کلمه حق صراط مستقیم قرآن ، به مقابله با قرآن برخاسته و صراطهای مستقیم را علم می کنند و در حالیکه قرآن راه حق و دین حق را جز یکی نمی داند بی شمار راه برای رسیدن به خدا قائلند حتی راههای مانند شرک و کفر. و همیشه تاکید می کنند که تمام ادیان و عقاید و افکار حقند و هیچ دینی نمی تواند ادعا کند که از بقیه دینها بهتر است.

4-    4-  اگر قرار باشد  انسان در ارتباط با خداوند هیچ آدابی و ترتیبی نجوید و هرچه دل تنگش می خواهد بگوید اصولا چرا تاکید شده است که در مهمترین روش ارتباطی انسان با خداوند یعنی نماز، انسان اگر کلمه ای را تعمدا اشتباه تلفظ کند یا در بین نمازش سخنی غیر از آنچه تعریف شده است بگوید نمازش باطل می شود؟ و واقعا آداب و ترتیبی که برای نماز تعریف شده است چه مناسبتی با « هیچ آدابی و ترتیبی مجوی» دارد؟

5-     5- شاعر این شعر علی رغم برخی  اشعار عرفانی نسبتا موجهش، اشتباهات غیرقابل قبولی نیز دارد . از شاعری که معاویه لعین را از اولیاء الله می شمرد اصولا نباید انتظار داشت در بیان رابطه انسان و پیامبر و خداوند اشتباه نکند و یک روایت جعلی و بی ریشه را مضمون شعرش قرار ندهد ؛ ولی انتظار از متصدیان فرهنگ جامعه می رود که در انتشار اینگونه اشعار دقت کنند و حداقل مضامین منحرف را جزو مطالب کتب درسی قرار ندهند و ذهن پاک و معصوم کودکان و نوجوانان را با این روایتهای مخدوش  آلوده نکنند.

6-     6- نظر عالم بزرگوار حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در باره این شعر :

... وی با انتقاد از برخی اشعار که صد در صد مخالف قرآن هستند اما در کتب آموزشی ما وجود دارد به ذکر نمونه‌ای از شعر موسی و شعبان مثنوی معنوی اشاره کرد و گفت: این شعر صد در صد ضد قرآن است که متاسفانه در کتابهای آموزش و پرورش فراوان وجود دارد، اگر کسی گفت خدا فرزند دارد، اگر زمین و آسمان شکاف بردارد جا دارد. موسی طبق رسالتش باید به این چوپان بگوید که چنین حرفهایی را نگوید و خدا باید از آن تشکر کند. اما در این شعر برعکس آن گفته شده است. این شعر مبنای وحی و قرآن ندارد. لذا شما مبلغان باید شعرهای خوب که برگرفته از قرآن و معارف اسلامی است استفاده کنید. منبع : (http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=39840 )

... آقا نمی‌شود ما خودمان از خدا تشکر کنیم؟ نه! اگر هرکسی به زبان خودش تشکر کند، در خرافات پیش هرکسی بافته‌های خودش را به اسم عبادت می‌گوید. بافته‌های خودش را به اسم عبادت، آنوقت بعد مشکل می‌شود. یک شعری مثنوی دارد، معروف است. البته شعر درست نیست. با قرآن مخالف است. دید موسی آن... هرکس بلد است بگویددید موسی آن شبانی را به راه» یک چوپانی داشت با خدا مناجات می‌کرد، خدایا کجا هستی؟ سرت را شانه کنم، لباس خوب به تو بپوشانم. قربانت بروم، حضرت موسی گفت این دری وری‌ها را نگو. او هم حالش گرفته شد و گفتگویش با خدا قطع شد، خدا به موسی دعوا کرد. که چرا بنده‌ی ما را از ما جدا کردی؟ برو بگو هرچه می‌خواهی بگویی، بگو. «ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را...» این شعر را مثنوی گفته در کتاب‌ها درسی آموزش و پرورش هم آمده است. این شعر ضد قرآن است. چرا؟ چون در قرآن یک آیه داریم، تند ترین آیات قرآن است. خدا به هستی می‌گوید: متلاشی شوید. هستی، آسمان بشکاف. «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ» (مریم/90) نزدیک است آسمان‌ها بشکافد. چه شده؟ «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» زمین تو هم بشکاف، «وَ تَخِرُّ الْجِبال» کوهها شما هم بشکافید. چه خبر شده؟ زمین و آسمان و کوه بشکافند چه شد؟ می‌گوید: «أَن دَعَوْاْ لِلرَّحْمَانِ وَلَدًا» (مریم/91) یک کسی گفت: خدا اولاد دارد. یعنی اگر کسی خرافه بگوید، حرف باطل بزند، زمین و آسمان بشکافد، جا دارد. حالا یک چوپان دری وری گفته، موسی هم طبق مأموریتش باید بگوید آقاجان، دری وری نگو. خدا باید به موسی بگوید، آفرین! عوض اینکه به موسی بگوید: آفرین، به موسی بگوید: برو بگو، دلت تنگت هرچه می‌خواهد بگوید. خوب اگر هرکس هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید، پس خاصیت موسی چیست؟ مثل یک پلیس راه بگوید، بایست هر ماشینی هر سمت خواست برود، برود. بوقم! من بشکه‌ام! به پلیس بگوییم: آقا، اینجا بایست ولی هرکس هر سمتی می‌خواهد برود، برود. یعنی چه؟ یعنی تو لغو هستی. گاهی وقتها این شعرا اینطوری هستند. گاهی دلش به حال یک چوپان می‌سوزد، بعثت انبیا را زیر سؤال می‌برد. اصلاً می‌دانی این شعر مذهبی با تمام فقه ما مخالف است. فقه ما می‌گوید: رو به قبله نماز بخوان، طبق این شعر مثنوی نماز قبله  نمی‌خواهد. به هر سمت می‌خواهی نماز بخوان. ما درون را بنگریم و حال را، لازم نیست رو به قبله! اصلاً لازم نیست به روی مکه، یک مکعب درست کن و دور آن تاب بخور.( منبع: http://www.tarvijequran.com/page.php?pg=showqurandars&id=2042&lang=fa )

دو غلط رایج دیگر در نمازهای جماعات

بسم الله الرحمن الرحیم


ایراد رایج اول را درباره نمازجماعت و تعقیبات آن شروع کردیم . در این پست به بیان دو غلط رایج دیگر در نمازهای جماعت اشاره کرده و در پستهای آتی انشا الله به سایر مسائل اجتماعی مذهبی یا سیاسی می پردازیم:

2-نیت فرادی در بین نماز جماعت

اگر اهل مسجد و نمازجماعت باشید احتمالا مکرر دیده اید که بسیاری از کسانی که به نماز اول نرسیده اند در رکعت دوم و در میان قنوت امام جماعت نیت فرادی می کنند و نماز اول خود را به سرعت و بصورت فرادى تمام کرده و بلافاصله قبل از رکوع رکعت سوم نماز جماعت اقتدا کرده و رکعتهای اول و دوم خود را همراه با  رکعت سوم و چهارم نماز جماعت به جماعت خوانده و دو رکعت آخر را نیز بعد از نماز جماعت به صورت فرادی می خوانند.

ایرادهایی که بر این کار می توان گرفت :

1-    1-  عجله نمازگزار برای رسیدن به دو رکعت آخر نماز باعث می شود که در طول تنها یک رکعت نماز جماعت ، سه رکعت توسط فرد فرادی خوان خوانده  شود. یعنی نمازی با حداکثر سرعت . آیا این سرعت نماز روایتی را از رسول گرامی اسلام (ص) برای شما تداعی نمی کند که با دیدن فردی که نمازی را سریع می خواند نماز او را به نوک زدن کلاغ بر زمین تشبیه کردند؟

2-    2-  فلسفه نماز جماعت نظمی است که نمازگزاران برای نماز ایجاد می کنند . نماز جماعت به نوعی نمایش اتحاد مسلمانان است که در صفوف منظم به دنبال امام جماعت همه با هم به قیام و رکوع و سجود می پردازند. اهمیت حفظ این نظم به قدری است که  طبق نظر مراجع عظام اگر کسی عمدا رکنی را قبل از امام جماعت انجام دهد و یا به قدری طول دهد که وارد رکنی دیگر شوند نمازش باطل می شود.همچنین اگر کسی در رکعت دوم به نماز جماعت ملحق شد برای اینکه شکل نماز جماعت به هم نخورد باید همراه با بقیه نمازگزاران قنوت بگیرد و یا در همان حال با اینکه در رکعت اول هست ولی مستحب است همصدا با بقیه تشهد بخواند .  با این توضیحات درنظر بگیرید که در یک نماز جماعت چند نفر نیت فرادی کنند . وقتی به چنین نماز جماعتی نظر می کنید می بینید یک عده ای مثلا در رکوع هستند یک چند نفر برای خودشان در سجده و عده ای در قیام و عده ای در سجده هستند. و این یعنی از بین رفتن فلسفه نماز جماعت. ( بگذریم از این که این آشفتگی، حضور قلب کسی را که در کنار افراد فرادی خوان هستند نیز بر هم می زند)

3-   3-  تمام این بر هم زدن نظم جماعت و سریع خواندن و ... به چه قیمتی ؟ فقط برای اینکه دو رکعت صرفه جویی کرده باشیم؟ آیا نمی توانیم بجای اینکه در یک نماز چهار رکعتی سه رکعت به همراه جماعت و سه رکعت نماز فراداى خود را در بین نماز جماعت دیگران بخوانیم همان چهار رکعت را به جماعت بخوانیم که از فیض ثواب یک نماز کامل چهار رکعتی برخوردارشویم و هم نماز دیگران را به هم نریزیم؟ و بعد از نماز جماعت هم با حضور قلب و بدون عجله 4 رکعت باقیمانده خود را به صورت فرادی بخوانیم؟

مواردی که می توان نماز جماعت را به فرادی تبدیل کرد:

به نظر می رسد علت شیوع این پدیده در بین نماز خوانهای ما از این امر ناشی شده باشد که طبق نظر برخی مراجع می توان در بین نماز نیت فرادی کرد. ولی باز به نظر می رسد از این فتوی سوء برداشت شده است. زیرا شواهد روایی و نظر مراجع عظام تقلید نشان می دهد تنها در دو مورد زیر می توان این کار را انجام داد:

1-    1- برای حفظ و انسجام وحدت جامعه اسلامی : شنیده ایم که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برای حفظ وحدت جامعه اسلامی به خلفای غاصب اقتدا می کردند ولی برای اینکه نمازشان تحت تاثیر نماز باطل آن غاصبین میراث پیامبر باطل نشود نیت فرادى می کردند. ولی تمام اعمال خود را به همراه جماعت انجام می دادند. ( الله اعلم)

2-      2- طبق نظر برخی از مراجع اگر عذر مهمی پیش آمد که لازم شد کسی زودتر نماز خود را تمام کند می تواند این کار را بکند. مثلا کسی متوجه شود که اگر دیر کند ضرر جانی یا مالی معتنابهی به کسی می رسد ( مثلا خانمی در بین نماز جماعت یادش بیاید که اگر چند دقیقه دیر کند امکان دارد غذایی که بر روی اجاق گذاشته بسوزد و خسارتی ایجاد کند و امثال آن ). به همین خاطر می توان فقط در صورت داشتن عذر مهم  نماز جماعت را به فرادی تبدیل کرد . ( و البته اینکه کسی بخواهد دو رکعت صرفه جویی کند عذر محسوب نمی شود)


نظر چند تن از مراجع عظام تقلید در این مورد:

1-     حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ( ره ) :

حکم خاصی از ایشان  در این مورد یافت نشد.

  

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای ( مد ظله العالی ) :

حکم خاصی از ایشان  در این مورد یافت نشد.


    حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی :

مساله 1248 : بدون عذر نمى توان از جماعت جدا شد و نیّت فرادى کرد، خواه از اوّل تصمیم بر این کار داشته باشد، یا در اثناء نماز.


استفتا: با سلام 

برخی افراد که مثلا به نماز جماعت ظهر نرسیده اند در رکعت دوم نماز جماعت عصر از جماعت جدا شده و در طی یک رکعت نماز جماعت، 3 رکعت نماز ظهر خود را فرادی می خوانند و در رکعت سوم دوباره به نماز جماعت ملحق می شوند.با توجه به اینکه طبق فتوی آن مرجع عالیقدر این عمل جایز نیست، سوال بنده این است که آیا این عمل فقط صحت جماعت نمازگزار را دچار مشکل می کند یا باید نماز دوباره اعاده شود؟ 


 بسم الله الرحمن الرحیم

:: با اهداء سلام و تحیت؛

 باید نماز را اعاده کند.


    حضرات آیات عظام صافی گلپایگانی و مرحوم سید محمدرضا گلپایگانی:

 احتیاط واجب آن است که در بین نماز جماعت تا ناچار نشود نیت فرادى نکند بلى پیش از سلام امام بدون عذر مى تواند نیت فرادى نماید.

توضیح : یعنی تنها جایی که می تواند بدون عذر نیت فرادی کند چند لحظه پیش از سلام امام است .


حضرات آیات عظام خوئی و میرزا جواد تبریزی :

اگر ماموم در بین نماز بخواهد قصد فرادی نماید در صورتی که از اول نماز چنین قصدی نداشته اشکال ندارد ولی اگر از اول نماز قصد داشته است مورد اشکال است.

 

حضرت آیت الله سیستانی :

اگر ماموم در بین نماز بدون عذر قصد فرادی کند صحت جماعتش مورد اشکال است ولی نمازش صحیح است مگر اینکه به وظیفه منفرد عمل نکرده باشد که بنا بر احتیاط واجب باید نمازش را اعاده کند.


حضرت آیت الله العظمی بهجت :

انسان در بین نماز جماعتی که خواندن آن به جماعت واجب نیست می تواند نیت فرادی کند ... ولی ممکن است ( این کار )  از جهت اخلال به نظم جماعت و اشتباه اندختن مامومین ممنوع باشد.

 ************************************************************************************


3-  3- مرگ بر منافقین و کفار :

یکی از سنتهای حسنه و مورد تاکید در تعقیبات نماز قرائت شعارهای سیاسی و اجتماعی و برائت از دشمنان خدا و دین خداست که از تاکیدات ائمه هدی و معصومین علیهم السلام و جزو سیره های عملی آن بزرگواران بوده است. ( به عنوان مثال در روایات بسیاری ذکر شده است که حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها بعد از هر نماز  دشمنان ولایت و غاصبین خلافت را لعن و نفرین می نمودند)  این موضوع در نمازهای جماعت مخصوصا در شرایط اجتماعی عصر حاضر اهمیت مضاعفی می یابد .

متاسفانه در بسیاری از نمازهای جماعت از این موضوع مهم غفلت می شود و نمازی سرد و بیروح و خالی از شعارهای اجتماعی و سیاسی مورد نظر اسلام اقامه می شود.

اما در برخی نمازهای جماعت نیز که این مراسم عالی اجرا می شود اشتباهی که رخ می دهد این است که بجای عبارت « مرگ بر منافقین و صدام» بعد از به درک واصل شدن صدام لعین ، عبارت جدید « مرگ بر منافقین و کفار » جایگزین می شود.

در حالی که برخلاف منافق که به کسی اطلاق می شود که با تظاهر به دینداری و با ظاهرسازی در صف مومنین و مسلمانان نفوذ کرده و ضربه می زند  ، کافر معنای اصطلاحی وسیعتری دارد . معنایی که متون دینی ما و رساله های مراجع عظام ما از این واژه می دهند این است :  کافر یعنى کسى که منکر خدا است، یا براى خدا شریک قرار مى‏دهد، یا پیغمبرى حضرت خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد، هرچند به یکى از ادیان آسمانى، مانند آیین یهود و نصارى ایمان داشته باشد.

 با این تعریف به غیر از جمعیت حدود یک میلیارد نفری مسلمانان ، سایر انسانهای کره زمین یعنی حدود 6 میلیارد نفر انسان شامل تعریف کافر می شوند و ما بعد از هر نماز از خداوند  مرگ این شش میلیارد نفر را درخواست می کنیم. تنها به این گناه که اسلام به هر دلیلی در سرزمین آنها نفوذ نکرده است .

( البته بحث کافر حربی جداست که در قالب شعارهای مرگ بر اسرائیل و آمریکا و انگلیس برجسته ترین مصداقهای آن ذکر می شوند)

و نکته آخر اینکه  در برخی از نمازهای جماعت (  مانند نمازهای صحن های مطهر حرم امام رضا(ع) ) به این نکته توجه نموده و تنها به عبارت « مرگ بر منافقین مزدور » و یا « مرگ بر منافق» بسنده می کنند که صحیح است.

دعای الهی عظم البلا

 بسم الله الرحمن الرحیم

1- قرائت دعای « الهی عظم البلاء » بعد از نمازهای جماعت:

مدتی است رایج شده است که بعضی ها بعد از نمازهای جماعت دعای الهی عظم البلا را قرائت می کنند.و این کار حتی در صدا و سیما و اماکن بزرگ مذهبی مانند مسجد جمکران نیز رواج یافته است. سوالاتی که پس از شنیدن این دعا به ذهن می رسد این است: آیا قرائت این دعا بعد از نماز عمل پسندیده ای است ؟ و آیا خود دعای عظم البلا دعای صحیح و مستندی است؟ ذیلا هردو سوال را بررسی می کنیم.

آیا قرائت این دعا بعد از نماز عمل پسندیده ای است ؟

1-     دعای مذکور شامل مواردی است که فقط بر جامعه ای صدق می کند که به وضعیت بحران کامل رسیده است عباراتی مانند بلاهای بزرگ بر ما رسید هر آنچه مخفی کرده بودیم ( زشتی ها) آشکار شد. زمین بر ما تنگ شد و آسمان نعمات خود را از ما دریغ کرد و امیدمان بکلی قطع شده است.  آیا حالا که بعد از 1400 سال موفق شده ایم اسلام عزیز را در سایه ولایت فقیه در جامعه پیاده کنیم و هر روز گوشه ای از نعمات و برکات ولایت فقیه و نظام ولایی آشکار می شود ( از قبیل پیشرفتهای سریع و شگفت انگیز علمی و حاکم شدن روحیه اسلامی و انقلابی که در قالبهایی مانند استقبال پرشکوه مردم عزیز ایران از برنامه های مذهبی مانند شبهای قدر و عزاداری ها و جشنهای مذهبی – راه پیمایی های گسترده در حمایت از ولایت و  انقلاب و نظام و ... نمود می یابد ، می توان  ادعای بحران کرد؟ سوال اینجاست که آیا واقعا در این وضعیت قرار داریم؟ شاید گفته شود در این نظام نیز مفاسد و معایب فراوانی وجود دارد منکر ایرادها نیستیم ولی تصدیق بفرمایید که مفاسد و معایبی را که جوامع دیگر بخاطر آنها به سراشیب سقوط می رسند در این نظام بسیار ناچیز است و لذا نمی توان وضعیت فعلی را بحرانی نامید. از جانب دیگر حتی افرادی هم که به ولایت فقیه معتقد نیستند پاسخ دهند آیا واقعا در شرایط بحرانی قرار داریم ؟ و آیا واقعا به مرحله قطع کامل امید رسیده ایم؟ و آیا واقعا نعمتهای آسمانی از ما دریغ شده است؟ و آیا به نظر شما در حالی که نعمتهای الهی مداوما بر ما می رسد اگر بگوییم خدایا نعمتی بر مانمی رسد ناشکری خداوند را نکرده ایم؟

2-     دعای عظم البلا طبق آنچه در مفاتیح الجنان ذکر شده است به فردی توصیه شده است که در زندان حاکم ظالمی گرفتار بود و بیم مرگ او می رفت که با مداومت بر این دعا اسباب خلاصی او فراهم شد.اگر این روایت را صحیح بدانیم می توان دعا را تنها بر آن شرایط یا شرایط مشابه تجویز کرد نه بر همه زمانها و مکانها و افراد. درست مثل اینکه مثلا دعایی را که خلاصی از بیماری خاصی مانند سل یا طاعون از خداوند طلب می کند در همه جا حتی مناطقی که هیچ اثری از این بیماریها دیده نمی شود بخوانیم و بر آن مداومت داشته باشیم.

3-     دعاهای خاصی با عنوان تعقیبات نمازهای جماعت وارد شده است که مضامین بسیار عالیی دارند. بی اعتنایی به این دعاها و خواندن دعای دیگری که در هیچ روایتی برای تعقیب نمازهای یومیه توصیه نشده است به نظر صحیح نمی رسد.

... خدایا اگر این دعا صحیح بود و بنده از سر نادانی جسارت کردم مرا ببخش

این دعا در کتابهای معتبر شیعه روایت شده است اما روایتهای اولیه این دعا مثلا در وسایل الشیعه فاقد عبارتهای مشکوک و بحث برانگیزی مانند یا علی یا محمد هستند. و به نظر می رسد برخی عبارات سهوا یا عمدا بعدها به دعای اصلی اضافه شده اند. الله اعلم

غلطهای رایج

بسم الله الرحمن الرحیم در این وبلاگ سعی دارم مواردی را که به نظر خودم پایه و اساس درستی ندارد ولی به هر دلیلی در جامعه رایج شده است و یا حداقل اکثریت مردم آن را درست می دانند بررسی کنم. البته مطالبی که طرح خواهد شد نظر شخصی اینجانب است و خوشحال می شوم اگر کسی نظر دیگری دارد مطرح کند و بی تردید بنده خوشحال خواهم شد اگر کسی نظر مرا با دلیل عقلی یا نقلی معتبر تکذیب یا تایید کند. و در صورت تکذیب ( به شرط منطقی بودن) مطمئن باشید که بنده سریعا از نظر نادرست احتمالی خود برخواهم گشت و نظر حق را ترجیح خواهم داد. تا خدا چه خواهد